چرخ کوچک , چرخک , پرتاب کننده (بساير معاني ثاست مراجعه شود)
مذره
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مذرة. [ م ِ ذَرْ رَ ] (ع اِ) آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سکو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذری شود. || آلتی است که بدان تخم پاشند. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
( مذرة ) مذرة. [ م َ ذِ رَ ] ( ع ص ) زن پلید. ( منتهی الارب ). زنی که بدنش بدبو باشد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مذر شود. || بیضه گنده و تباه شده. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ).
مذرة. [ م ِ ذَرْ رَ ] ( ع اِ ) آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سکو. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مذری شود. || آلتی است که بدان تخم پاشند. ( یادداشت مؤلف ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مذرة. [ م ِ ذَرْ رَ ] ( ع اِ ) آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سکو. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مذری شود. || آلتی است که بدان تخم پاشند. ( یادداشت مؤلف ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مذرة. [ م َ ذِ رَ ] (ع ص ) زن پلید. (منتهی الارب ). زنی که بدنش بدبو باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مذر شود. || بیضه ٔ گنده و تباه شده . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
کلمات دیگر: