مترادف مجد : احتشام، بزرگی، جاه، جلال، حشمت، عزت، عظمت، شرف، برتری | پرتلاش، جدی، ساعی، سخت کوش، فعال، کوشا
متضاد مجد : کاهل
برابر پارسی : پابرجا، کوشا، کوشش کننده
diligent
dillgent, striving hard
honour or greatness
جلا ل , افتخار , فخر , شکوه , نور , باليدن , فخر کردن , شادماني کردن , درخشيدن
بانشانهاي نجابت خانوادگي اراستن , تعريف کردن , بلندکردن , ارتقاء دادن , اغراق گفتن , ستودن , جلا ل دادن , تجليل کردن , تکريم کردن , تعريف کردن() , ستايش کردن
(تلفظ: mojed(d)) بسیار کوشنده ، کوشا .
احتشام، بزرگی، جاه، جلال، حشمت، عزت، عظمت، شرف، برتری
پرتلاش، جدی، ساعی، سختکوش، فعال، کوشا ≠ کاهل
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بزرگی ، بزرگواری . 2 - جلال ، سربلندی .
(مُ جِ دّ) [ ع . ] (اِفا.) کوشش کننده ، کوشا.
امیرمعزی .
انوری .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
مجد. [ م َ ] (ع مص ) به بزرگواری غلبه کردن . (المصادر زوزنی ). کسی را غلبه کردن به شرف . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن بر کسی در مجد و بزرگی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || بزرگوارشدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی گردیدن . مجادة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || در چراگاه بسیار گیاه افتادن شتران و به سیری و فراخی رسیدن . مجود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چهار پای را علف تمام دادن . (تاج المصادر بیهقی ). علف دادن ستور را تا فربه شود. (المصادر زوزنی ). سیر خورانیدن شتران را یا پر شکم یا نیم شکم علف دادن آنها را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سیر خورانیدن شتر را از علف . (ناظم الاطباء).
مجد. [ م ُ ج َدد ] (ع ص ) نو و تازه . (ناظم الاطباء).
مجد. [ م ُ ج ِدد ] (ع ص ) کوشش کننده در کار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث ). کوشنده . کوشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در قمع اهل الحاد مجد و متشمر.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398). او را گفت ازشرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود، کار را مجد و مجتهد باش و پاس مردم دار. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 42). بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدند و برمقاومت و مبارزت صبورتر گشتند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ص 100). || به درستی کاری را کننده . (ناظم الاطباء). || نوکننده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رونده بر زمین جدد، و جدد به معنی زمین هموار و درشت است .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
بزرگی؛ بزرگواری؛ جوانمردی.
کوششکننده؛ کوشا.
بزرگی