کلمه جو
صفحه اصلی

مهاد


مترادف مهاد : گاهواره، گهواره، مهد، بستر، زمین پست، درس اصلی، درس تخصصی

فارسی به انگلیسی

major

فارسی به عربی

رییسی

فرهنگ اسم ها

اسم: مهاد (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mehād) (فارسی: مِهاد) (انگلیسی: mehad)
معنی: بستر، گهواره، زمین پست، مهد

(تلفظ: mehād) (عربی) (در قدیم) گهواره ، مهد .


مترادف و متضاد

major (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، بیشتر، عمده، ارشد، بزرگتر، اعظم، اکبر، مهاد، بیشین

گاهواره، گهواره، مهد


بستر


زمین پست


درس اصلی، درس‌تخصصی


۱. گاهواره، گهواره، مهد
۲. بستر
۳. زمین پست
۴. درس اصلی، درستخصصی


فرهنگ فارسی

بساط، بستر، گهواره، زمین پست، مهد و امهده جمع
( اسم ) ۱ - بستر . ۲ - گهواره . ۳ -
جمع مهد ٠ مهد

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بستر. ۲ - گهواره . ۳ - زمین پست .

لغت نامه دهخدا

مهاد. [ م َهَْ ها ] ( ع ص ) گهواره فروش. ( یادداشت مؤلف ). منجک گر. ( مهذب الاسماء ). گهواره ساز و گهواره فروش.

مهاد. [ م ِ ] ( ع اِ ) گهواره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زمین. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بستر و بساط و فرش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).بستر. ( لغت نامه مقامات حریری ). فراش. بستر. ( ابوالفتوح رازی ). فراش. بستر. گستردنی. ( ناظم الاطباء ). ج ،اَمْهِدة، مُهْد، مُهُد. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) : لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش. ( قرآن 41/7 ). مسلمانان بدین سبب در مهاد امن و استراحت آسوده. ( سندبادنامه ص 74 ). || آرامگاه. ( مجمل اللغة ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ).

مهاد. [ م ِ ]( ع اِ ) ج ِ مَهْد و مُهْد و مُهُد. ( ناظم الاطباء ).

مهاد. [ م َهَْ ها ] (ع ص ) گهواره فروش . (یادداشت مؤلف ). منجک گر. (مهذب الاسماء). گهواره ساز و گهواره فروش .


مهاد. [ م ِ ] (ع اِ) گهواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بستر و بساط و فرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بستر. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). فراش . بستر. (ابوالفتوح رازی ). فراش . بستر. گستردنی . (ناظم الاطباء). ج ،اَمْهِدة، مُهْد، مُهُد. (ناظم الاطباء) (المنجد) : لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش . (قرآن 41/7). مسلمانان بدین سبب در مهاد امن و استراحت آسوده . (سندبادنامه ص 74). || آرامگاه . (مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).


مهاد. [ م ِ ](ع اِ) ج ِ مَهْد و مُهْد و مُهُد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

گهواره.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِهَادُ: فرش - هر گستردنی - هر بستر گسترده
معنی غَوَاشٍ: پوشاننده ها (غاشیة و به معنای ساتر و هر چیز پوشاننده است ، روپوش زین را هم از این جهت غاشیة السرج گویند وعبارت "لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ "یعنی عذاب به اهل دوزخ از پایین و بالا احاطه دارد . )
ریشه کلمه:
مهد (۱۶ بار)

«مِهاد» در اصل از مادّه «مَهْد» (بر وزن عهد) به معنای آماده و مهیّا کردن است و به معنای بستر که انسان به هنگام استراحت و آرامش از آن استفاده می کند نیز آمده است، چرا که آن را آماده و مهیا برای استراحت کردن می سازد، ذکر این کلمه، اشاره به آن است که این گونه طغیان گران به جای این که در بستر استراحت بیارامند، باید روی شعله های آتش سوزان قرار گیرند و به محلی گفته می شود که کودک را در آن می خوابانند (گاهواره یا مانند آن). گویی انسان کودکی است که به گاهواره زمین سپرده شده است، و در این گاهواره، همه وسائل زندگی و تغذیه او فراهم است.
و به طوری که «راغب» در «مفردات» می گوید: به معنای مکان آماده و صاف و مرتب است، و در اصل از «مهد» به معنای محلی که برای استراحت کودک آماده می کنند (اعم از گاهواره و یا بستر) گرفته شده، و جمعی از ارباب لغت و مفسران ، آن را به «فراش» یعنی «بستر» تفسیر کرده اند که هم صاف و نرم است و هم راحت.

پیشنهاد کاربران

مهاد ( mehâd ) : اصل - پرنسیپ
meh ( Major ) + âd ( Suffix )

آموزش: مجموعه درسهائی است که رشته اصلی تحصیلات دانشگاهی را تشکیل می دهد که بوسیله یک یا چند گروه آموزشی عرضه می شوند. معمولا واژه "اصلی" بجای آن به کار می رود.

مهاد : /mehād/ مِهاد ( عربی ) ( در قدیم ) گهواره، مهد. درسایت ثبت احوال کشور مهادبرای نامگذاری دختران مورد تاییداست .

مهاد: مهد: آماده کردن. مهاد: آماده شده .


کلمات دیگر: