کلمه جو
صفحه اصلی

نزاکت


مترادف نزاکت : آداب دانی، ادب، تربیت، ظرافت، لطافت، نازکی

فارسی به انگلیسی

civility, comity, common, courtesy, elegance, decorum, gentility, grace, manners, politeness, propriety, suavity, urbanity, common courtesy

elegance, courtesy


civility, comity, common courtesy, courtesy, decorum, gentility, grace, manners, politeness, propriety, suavity, urbanity


فارسی به عربی

کیاسة

فرهنگ اسم ها

اسم: نزاکت (دختر) (فارسی) (تلفظ: nezakat) (فارسی: نزاکت) (انگلیسی: nezakat)
معنی: پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده

مترادف و متضاد

politeness (اسم)
خوشخویی، نزاکت، ادب، خوش معاشرتی

suavity (اسم)
خوشخویی، نرمی، نزاکت، فهمیده و مودب بودن

civility (اسم)
مدارا، نزاکت، نجابت و رفتار خوب، تربیت، مردمی

gentilesse (اسم)
نجابت، نزاکت، ادب

propriety (اسم)
تناسب، نزاکت، مراعات اداب نزاکت، برازندگی

tact (اسم)
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت

politesse (اسم)
نزاکت، ادب

آداب‌دانی، ادب، تربیت


ظرافت، لطافت، نازکی


۱. آدابدانی، ادب، تربیت
۲. ظرافت، لطافت، نازکی


فرهنگ فارسی

پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده
( مصدرواسم ) ۱ - نازکی لطافت : نزاکت زپیراهنش لاف باف که گردداز آن پرتوشعله صاف . ( ظهوری دروصف فانوس آنند.:لاف باف ) ۲ - سلیقه نیکو.۳ - مراعات آداب ورسوم : آهوخانم وزن چادرسفیدباشرم حضورونزاکت دو ناشناس تازه بهم رسیده باهم سلام وعلیک واحوالپرسی کردند.توضیح مولف بهارعجم گوید: نزاکت مصدرجعلی فارسیان ازماده نازک عبارتست ازاظهارنازک مزاجی خود ...بسماجت وابرام دیگران ...وبالفظ کردن وکشیدن وگذاشتن مستعمل است .دزی این کلمه رامعرب مستحدث داند.

فرهنگ معین

(نِ کَ ) (اِمص . ) ۱ - پاکیزگی و ادب . ۲ - خوش اخلاقی ، رفتار پسندیده .

لغت نامه دهخدا

نزاکت. [ ن َ / ن ِ ک َ ] ( اِمص ) نزاکة. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از ماده نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است. ( از آنندراج ). فارسیان اشتقاق این لفظ از لفظ نازک به طور عربی کرده اند و حال اینکه فارسی است و در عربی هیچ اصلی ندارد. ( غیاث اللغات ).
- نزاکت کردن ؛ اظهار نازک مزاجی خود کردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).
|| نازکی. لطافت. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). ظرافت. زیبائی. ( ناظم الاطباء ) :
از نزاکت رنگ گر بر چهره گل بشکند
خار از بی طاقتی در چشم بلبل بشکند.
صائب.
|| سلیقه. ( فرهنگ نظام ). || نرمی. ملاست. ملایمت. آهستگی. مبادی آدابی. ( ناظم الاطباء ).
- بانزاکت ؛ مبادی آداب. ظریف. ( ناظم الاطباء ).
- بی نزاکت ؛ بی ظرافت. بی ادب. بداخلاق. بی زینت.ناآراسته. ناپاک. کثیف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتار پسندیده.
۲. [قدیمی] نازکی، لطافت.
۳. [قدیمی، مجاز] پاکیزگی و آراستگی.

جدول کلمات

ادب

پیشنهاد کاربران

حسن سلوک ؛ خوش رفتاری.

ادب . . . تربیت . . . . .


کلمات دیگر: