بيطرف , بيغرض , راست بين , عادل , منصفانه , سرزنش نکردني , ملا مت نکردني , بي گناه
نزیه
عربی به فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم
(تلفظ: nazih) (عربی) پاک ، نیکو ؛ (در قدیم) با صفا ، خرم .
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پاک وپاکیزه . ۲ - خوش وخرم باصفا.۳ - پاکدامن
تانیث نزی است بمعنی سوار ٠ یا کاس. دور تک ٠ کاس. ته گود ٠ قصعه قعیره ٠ یا ابر ٠ سحاب ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نزیه. [ ن َ ] ( ع ص ) نَزِه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جای زیبا و دارای رنگهای نیکو. جای پاک و پاکیزه و دور از کشت و آبهای راکد و از کثافات و مگسهای حوالی شهر و دهات و از آب خیز دریا و فساد و بدی هوا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مکان نزیه ؛ مکان نَزِه. ( منتهی الارب ). خرم. ( از دهار ). جای خوش آب وهوا. رجوع به نَزِه شود. || جای خالی دور از مردمان که در آن کسی نباشد. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). مکان نزیه ؛ جایگاهی خالی. ( مهذب الاسماء ). || پاکیزه. || نزیه الخلق ؛ نزه الخلق. || دور از بخل و شئامت. ( از ناظم الاطباء ). گویند: هو کریم نزیه ؛ أی بعید عن اللؤم. ( منتهی الارب ). رجل نزیه ؛ مردی بزرگوار. ( مهذب الاسماء ). || پاک. دور از بدی. منزه. || مرد دور از ناخوشی و پژمانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دوری جوینده از هر ناپسندی. متباعد از هر مکروهی. ج ، نُزَهاء، نِزاه ، اَنزاه . ( از اقرب الموارد ).
نزیه . [ ن َ ] (ع ص ) نَزِه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جای زیبا و دارای رنگهای نیکو. جای پاک و پاکیزه و دور از کشت و آبهای راکد و از کثافات و مگسهای حوالی شهر و دهات و از آب خیز دریا و فساد و بدی هوا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکان نزیه ؛ مکان نَزِه . (منتهی الارب ). خرم . (از دهار). جای خوش آب وهوا. رجوع به نَزِه شود. || جای خالی دور از مردمان که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مکان نزیه ؛ جایگاهی خالی . (مهذب الاسماء). || پاکیزه . || نزیه الخلق ؛ نزه الخلق . || دور از بخل و شئامت . (از ناظم الاطباء). گویند: هو کریم نزیه ؛ أی بعید عن اللؤم . (منتهی الارب ). رجل نزیه ؛ مردی بزرگوار. (مهذب الاسماء). || پاک . دور از بدی . منزه . || مرد دور از ناخوشی و پژمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دوری جوینده از هر ناپسندی . متباعد از هر مکروهی . ج ، نُزَهاء، نِزاه ، اَنزاه . (از اقرب الموارد).
نزیة. [ ن َ زی ی َ ] (ع ص ) تأنیث نَزی ّ، به معنی سَوّار. (اقرب الموارد). رجوع به نَزی ّ شود. || کاسه ٔ دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاسه ٔ ته گود. قصعة قعیرة. (از اقرب الموارد) (از قاموس ). القصعة القریبةالقعر. (اقرب الموارد). || (اِ) ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سحاب . (اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
۲. پاک دامن.
۳. جای باصفا.