باخت , زيان , ضرر , خسارت , گمراهي , فقدان , اتلا ف (درجمع) تلفات , ضايعات , خسارات
خساره
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خساره . [ خ َ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 104 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو خلخال و طارم ، کوهستانی ، معتدل ، آب از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو و صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
خساره . [ خ ِ / خ َ رَ / رِ ] (اِ) پیرایش شاخه های زیادی درخت . پاک کردن باغ و تاکستان از علفهای خودرو و هرزه . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
خسارة. [ خ َ رَ ] (ع مص ) گمراه شدن . (منتهی الارب ). خسار. || زیان یافتن تاجر در تجارت و مغبون شدن . خسار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خسار شود. || (اِمص ) گمراهی ، خسار. (منتهی الارب ). || هلاکی . (منتهی الارب ). خسار. || غدر. خسار. (منتهی الارب ). || زیانکاری . (منتهی الارب ). خسار. رجوع به خسار شود.
خساره. [ خ َ رِ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 104 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو خلخال و طارم ، کوهستانی ، معتدل ، آب از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو و صعب العبور است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).