کلمه جو
صفحه اصلی

بیش از حد


برابر پارسی : بیش از اندازه

فارسی به انگلیسی

exorbitant, de trop, fancy, hyper-, exceeding, excessive, inordinate, lavish, many, over-, overly, overmuch, superabundant, superlative, too, undue, unduly

de trop, fancy, hyper-, exceeding, excessive, inordinate, lavish, many, over-, overly, overmuch, superabundant, superlative, too, undue, unduly


مترادف و متضاد

exorbitance (اسم)
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی

exorbitancy (اسم)
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی

consumedly (قید)
بیش از حد، بطور زیاد

more than enough (قید)
بیش از حد

hyper- (پیشوند)
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء

فرهنگ فارسی ساره

بیش از اندازه


پیشنهاد کاربران

فوق العاده

بیرون از حد

زیاده از حد

از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار :
بر اسفندیار آفرین هر کسی
بخواندند از اندازه افزون بسی.
فردوسی.

بحد افراط

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار :
بفرمود تا مانی آمد به پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش.
فردوسی.
ستایش کنانش دویدند پیش
بر او آفرین بود زاندازه بیش.
فردوسی.
بگرد اندرش خیمه زاندازه بیش
پس پشت پیلان و شیران بپیش.
فردوسی.
نهادند پس تخت شطرنج پیش
نگه کرد هریک ز اندازه بیش.
فردوسی.
بر راغشان نیستان وغیش
یله شیر هرسو ز اندازه بیش.
اسدی.

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان :
بگشتند از اندازه بیرون بجنگ
زبس کوفتن گشت پیکار تنگ.
فردوسی.

از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ) .

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار :
پشوتن بفرمود کامد به پیش
ورا پندها داد از اندازه بیش.
فردوسی.

افراط


کلمات دیگر: