داس . دستغاله . علف بر
دستکاله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دستکاله. [ دَ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) داس. ( آنندراج ). دستغاله. علف بر. داس دروگری. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
در گویش منطقه فراهان: دِسغالِه
احتمالا دست کوله، و کوله از اضافات کج، همان که در عامه گفته می شود "کج و کوله"
احتمالا دست کوله، و کوله از اضافات کج، همان که در عامه گفته می شود "کج و کوله"
چاقوی جمع شونده و تیز
علف بر
یا به اصطلاح در مناطق کاشمر و حومه :دست کله ( عه )
علف بر
یا به اصطلاح در مناطق کاشمر و حومه :دست کله ( عه )
کلمات دیگر: