مترادف موهن : اهانت بار، اهانت آمیز، توهین آمیز، بی ادبانه، زننده، وهن آمیز
موهن
مترادف موهن : اهانت بار، اهانت آمیز، توهین آمیز، بی ادبانه، زننده، وهن آمیز
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بذیی , متکبر
مترادف و متضاد
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج از اخلاق
مضر، موهن، خفت اور، زیان اور و مایه رسوایی
متکبر، موهن، اهانت اور
موهن
اهانتبار، اهانتآمیز، توهینآمیز، بیادبانه، زننده، وهنآمیز
فرهنگ فارسی
ضعیف کننده، سست کننده، خوارکننده
۱ - ( اسم ) خوار کننده سست و ضعیف کننده . ۲ - ( صفت ) زننده توهین آمیز: [ کلمات موهن بر زبان راند . ] توضیح موهن بر وزن [ موجر] که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است . در زبان عربی بجای آن [ مهین ] گویند ( صحاح ) .
کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند.
۱ - ( اسم ) خوار کننده سست و ضعیف کننده . ۲ - ( صفت ) زننده توهین آمیز: [ کلمات موهن بر زبان راند . ] توضیح موهن بر وزن [ موجر] که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است . در زبان عربی بجای آن [ مهین ] گویند ( صحاح ) .
کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند.
فرهنگ معین
(مُ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خوارکننده ، ضعیف کننده .
لغت نامه دهخدا
موهن. [ م َ هَِ ] ( ع اِ ) مقدار نیم شب. || پاره دراز از شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پاره ای از شب. ( مهذب الاسماء ).
موهن. [ هَِ ] ( ع ص ) کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. ( ناظم الاطباء ). سست کننده. ( از منتهی الارب ) : ذلکم و أن اﷲ موهن کید الکافرین. ( قرآن 18/8 )؛ این است شما رابه درستی که خدا سست کننده مکر کافران است. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 60 ). || اهانت آور. مایه اهانت. توهین آور: عبارات موهن. ( یادداشت مؤلف ).
موهن. [ هَِ ] ( ع ص ) کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. ( ناظم الاطباء ). سست کننده. ( از منتهی الارب ) : ذلکم و أن اﷲ موهن کید الکافرین. ( قرآن 18/8 )؛ این است شما رابه درستی که خدا سست کننده مکر کافران است. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 60 ). || اهانت آور. مایه اهانت. توهین آور: عبارات موهن. ( یادداشت مؤلف ).
موهن . [ م َ هَِ ] (ع اِ) مقدار نیم شب . || پاره ٔ دراز از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره ای از شب . (مهذب الاسماء).
موهن . [ هَِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. (ناظم الاطباء). سست کننده . (از منتهی الارب ) : ذلکم و أن ّاﷲ موهن کید الکافرین . (قرآن 18/8)؛ این است شما رابه درستی که خدا سست کننده ٔ مکر کافران است . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 60). || اهانت آور. مایه ٔ اهانت . توهین آور: عبارات موهن . (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
۱. ضعیف کننده، سست کننده.
۲. خوارکننده، توهین آمیز.
۲. خوارکننده، توهین آمیز.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
وهن (۹ بار)
ضعف. ناتوانی. . راغب میگوید: وهن ضعف است در خلقت یا دراخلاق. ظاهرا مراد از آیه ضعف روحی است یعنی در مقابل بلایی که در راه خدا رسید روحیه خود را نباختند ایضا در آیه . ولی در آیه . . مراد ضعف خلقتی است. * . مطلب آن است وخدا تضعیف کننده حیله کافران است.
وهن (۹ بار)
ضعف. ناتوانی. . راغب میگوید: وهن ضعف است در خلقت یا دراخلاق. ظاهرا مراد از آیه ضعف روحی است یعنی در مقابل بلایی که در راه خدا رسید روحیه خود را نباختند ایضا در آیه . ولی در آیه . . مراد ضعف خلقتی است. * . مطلب آن است وخدا تضعیف کننده حیله کافران است.
wikialkb: مُوهِن
کلمات دیگر: