مترادف منافقت : تزویر، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق
منافقت
مترادف منافقت : تزویر، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق
مترادف و متضاد
تزویر، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق
لغت نامه دهخدا
منافقت. [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] ( از ع ، اِمص ) دورویی. نفاق. منافقة : در مقابله منافقت مصادقت و در معارضه مخالفت موءالفت و در مواجهه مداهنت مهادنت نهد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 233 ). رجوع به منافقة شود.
منافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی دورویی کردن. نفاق. ( المصادر زوزنی ). دورویی کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). دورویی کردن ، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساختن ایمان به زبان. ( از اقرب الموارد ). || در سوراخ شدن موش. ( تاج المصادر بیهقی ). نافقاء ساختن کلاکموش و نافقاء یکی از سوراخهای موش که نهان دارد آن را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). در نافقاء رفتن کلاکموش. نفاق. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی دورویی کردن. نفاق. ( المصادر زوزنی ). دورویی کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). دورویی کردن ، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساختن ایمان به زبان. ( از اقرب الموارد ). || در سوراخ شدن موش. ( تاج المصادر بیهقی ). نافقاء ساختن کلاکموش و نافقاء یکی از سوراخهای موش که نهان دارد آن را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). در نافقاء رفتن کلاکموش. نفاق. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) دورویی . نفاق . منافقة : در مقابله ٔ منافقت مصادقت و در معارضه ٔ مخالفت موءالفت و در مواجهه ٔ مداهنت مهادنت نهد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 233). رجوع به منافقة شود.
فرهنگ عمید
۱. دورویی کردن، نفاق ورزیدن.
۲. به هم خیانت کردن.
۲. به هم خیانت کردن.
کلمات دیگر: