اوقات تلخی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
( اوقات تلخی کردن (به ) ) سلیطة اللسان
مترادف و متضاد
برانگیختن، بدتر کردن، خشمگین کردن، تشدید کردن، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن
ترساندن، اوقات تلخی کردن، قهر کردن، رنجیدن، اماس کردن
سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن
پیشنهاد کاربران
sulk
اخمو بودن،
بق کردن، عنق بودن،
اوقات تلخی کردن
e. g. he has been sulking for hours about having failed the exam
او ساعت ها است که به خاطر رد شدن در امتحان خلقش توهم رفته است.
اخمو بودن،
بق کردن، عنق بودن،
اوقات تلخی کردن
e. g. he has been sulking for hours about having failed the exam
او ساعت ها است که به خاطر رد شدن در امتحان خلقش توهم رفته است.
کلمات دیگر: