کلمه جو
صفحه اصلی

متقبل شدن


مترادف متقبل شدن : به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهده دارشدن، ذمه دار شدن، پذیرفتن، قبول کردن

فارسی به انگلیسی

to undertake, to support

فارسی به عربی

تعهد

مترادف و متضاد

به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهده‌دارشدن، ذمه‌دار شدن


پذیرفتن، قبول کردن


۱. به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهدهدارشدن، ذمهدار شدن
۲. پذیرفتن، قبول کردن


undertake (فعل)
عهده دار شدن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، قول دادن، متعهد شدن، تعهد کردن، متقبل شدن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) : پادشاهی پسر را بادیبی داد ... ادیب خدمت کرد و متقبل شد روزگاری برو سعی کرد .


کلمات دیگر: