کلمه جو
صفحه اصلی

عیب جویی کردن از

فارسی به انگلیسی

to find fault with, to cavil

فارسی به عربی

لائمة , لوم

مترادف و متضاد

blame (فعل)
مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن

reproach (فعل)
خوار کردن، سرزنش کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، طعنه زدن، سرکوفت دادن


کلمات دیگر: