کلمه جو
صفحه اصلی

نداشتن

فارسی به انگلیسی

lack, want

فارسی به عربی

حاجة , رمیة خاطیة , قلة

مترادف و متضاد

lack (فعل)
نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن

want (فعل)
خواستن، نداشتن، فاقد بودن، کم داشتن، محتاج بودن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کسر داشتن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

پیشنهاد کاربران

lack
نداشتن، فاقد بودن
1 ) He lacks the energy to see the project through
او انرژی لازم برای تا پایان پیش بردن آن پروژه را نداشت
2 ) Thousands of people lacked homes after the earthquake
پس از زلزله هزاران نفر مسکن نداشتند


کلمات دیگر: