متقاضی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) وام بازخواهنده و وام بازگیرنده.( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). وام خواه. آن که وام باز میخواهد. و آن که وام باز میگیرد. مبرم. ( ناظم الاطباء ) : یک نوبت ظاهراً به اومصادره ای کرده بودند یا آن که متقاضیان در او آویخته مطالبتی می نمودند که او از آن عاجز بوده. ( مزارات کرمان ، ص 23 ). و رجوع به تقاضی شود. || خواهش کننده. خواهان. درخواست کننده. طالب :
از دولت و عشق است به من بر دو موکل
هر دو متقاضی به دو معنی نه بهمتا.
عنصری.
اکنون این متقاضیان سهل و لطیف را پیش پیش میفرستند و حقوق تعظیم می طلبند. ( کتاب المعارف ). تا هر خللی که پدید می آید آن را عمارت میکنند و متقاضیان گرسنگی و تشنگی را بفرستند که خلل پدید آمده است تا حواس درکار آید و دست افزار در کار آرد. ( کتاب المعارف ).
- متقاضی درونی ( باطنی ) ؛ خواهش نفسانی. ( فرهنگ فارسی معین ) : تا متقاضیان درونی را بر آن قرارافتاد... ( مرزبان نامه ص 6، از فرهنگ فارسی معین ).