مترادف عیاش : خراباتی، خوش گذران، عشرت طلب، شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز
برابر پارسی : خوشگذران، کامجو
dissipated, dissolute, fast , profligate, reveler, reveller, riotous
pleasure-seeking
man of pleasure, luxurious person, reveller
۱. خراباتی، خوشگذران، عشرتطلب
۲. شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز
خراباتی، خوشگذران، عشرتطلب
شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز
عیاش . [ ع َی ْیا ] (اِخ ) رجوع به ابوعبداﷲ (عیاش جشمی ...) شود.
عیاش . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی ربیعه . رجوع به ابوعبداﷲ (عیاش ...) شود.
عیاش . [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار زیست کننده و نیکوحال . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از «عیش »، یعنی دارای حیات گشتن . || فروشنده ٔ «عیش » یعنی نان . (از اقرب الموارد). || (از ع ، ص ) خوب زندگانی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بسیار خوشگذران و کسی که بیشتر زندگانی خود را در خوشی و خرمی گذراند و مشغول لهو و لعب باشد و از امور عالم بی خبر و بی بهره بود. (ناظم الاطباء). || شهوت پرست و فاسق و فاجر و ماژپرست .
عیاش . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) ابن عقبةبن کلیب حضرمی مصری (90-160 هَ . ق .). فرمانده دریایی مصر در عهد مروان بن محمد بود. و او را احادیثی نیز میباشد. (از الاعلام زرکلی از الولاة و القضاة و تهذیب التهذیب ج 8 ص 198).
عیاش . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان میباشد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس شود.
عیاش . [ ع َی ْ یا] (اِخ ) ابن ابی ثور. صحابی بود. (از منتهی الارب ).