کلمه جو
صفحه اصلی

گمارش

فارسی به انگلیسی

appointment, charge, commission, deputation, employ, employment, expedition, hire, inauguration, installation, installment, nomination, task

فارسی به عربی

مهمة

مترادف و متضاد

assignment (اسم)
واگذاری، ماموریت، وظیفه، گمارش، حواله، انتقال قانونی، تخصیص اسناد، تکلیف درسی و مشق شاگرد

placement (اسم)
گمارش، کاریابی، تهیه کار

فرهنگ فارسی

اسم از گماردن

لغت نامه دهخدا

گمارش. [ گ ُ رِ ] ( اِمص ) اسم از گماردن.

پیشنهاد کاربران

تعیین - انتصاب - مشخص


کلمات دیگر: