کلمه جو
صفحه اصلی

متلاشی شدن


مترادف متلاشی شدن : داغان شدن، آش ولاش شدن، از هم پاشیدن، مضمحل شدن

فارسی به انگلیسی

decay, decompose, destroy, disintegrate, dissolve, shatter, squash

فارسی به عربی

انهیار

مترادف و متضاد

داغان شدن، آش‌ولاش شدن


decompose (فعل)
تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن

fragment (فعل)
خرد کردن، قطعه قطعه کردن، متلاشی شدن، ریز کردن

disintegrate (فعل)
خرد کردن، فاسد شدن، از هم پاشیدن، فرو ریختن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن

crack up (فعل)
خرد شدن، خنده کردن، متلاشی شدن

splinter (فعل)
متلاشی شدن، متلاشی کردن، تراشه کردن

disjoint (فعل)
متلاشی شدن

از هم پاشیدن، مضمحل شدن


۱. داغان شدن، آشولاش شدن
۲. از هم پاشیدن، مضمحل شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) از هم پاشیدن مضمحل شدن .

پیشنهاد کاربران

batter
کوباندن،
( مکرر ) ضربه زدن، پیاپی زدن،
خراب کردن،
داغان کردن
e. g. the ship was being battered by the waves
کشتی داشت زیر کوبش های امواج متلاشی می شد.


کلمات دیگر: