کلمه جو
صفحه اصلی

متنوع


مترادف متنوع : جوراجور، گوناگون، متعدد، متفرق، مختلف

برابر پارسی : گوناگون، جوراجور، رنگارنگ

فارسی به انگلیسی

various, miscellaneous, colorful, diverse, heterogeneous, variegated, catholic, checkered, multifarious, variant, varied

various, miscellaneous


catholic, checkered, colorful, diverse, heterogeneous, miscellaneous, multifarious, variant, varied, variegated, various


فارسی به عربی

تشکیلة , مختلف

عربی به فارسی

جور شده , همه فن حريف , همسر , يار , درخور , مناسب , گوناگون , مختلف , متغير , متمايز , متفرقه


مترادف و متضاد

different (صفت)
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز

varied (صفت)
رنگارنگ، قابل تغییر، متنوع، گوناگون، دارای رنگهای گوناگون

various (صفت)
مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو

diverse (صفت)
مختلف، متنوع، گوناگون

divers (صفت)
متنوع

differing (صفت)
متنوع

جوراجور، گوناگون، متعدد، متفرق، مختلف


فرهنگ فارسی

گوناگون، آنچه که بانواع واقسام مختلف باشد
( اسم ) گوناگون شونده دارای انواع و اقسام : و آنگه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود بسه نوع : دو طرفین او و یکی اعتدال او ...

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گوناگون ، دارای انواع ، مختلف .

لغت نامه دهخدا

متنوع. [ م ُ ت َ ن َوْ وِ] ( ع ص ) گوناگون شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گوناگون شده. ( ناظم الاطباء ). گونه گون. گونه گونه. گوناگون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ ازتازی ، گوناگون و دارای انواع و اقسام و اشکال مختلف و هر چیزی که به اجزاء مختلف و وصفهای گوناگون تقسیم شده باشد. ( ناظم الاطباء ) : و آنکه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود به سه نوع دو طرفین او و یکی اعتدال او... ( چهارمقاله نظامی عروضی ، ص 106 ). || شاخ جنبنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شاخه درخت جنبنده. ( ناظم الاطباء ). || کسی که جلو می افتد و در سفر پیش میرود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تنوع شود.
- مکان متنوع ؛ مکان دور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

آنچه به انواع و اقسام مختلف باشد، گوناگون.

پیشنهاد کاربران

چندسان = چنسان

معنی:گوناگون - مختلف
همخانواده: تنوع

گوناگون . . . . . . . مختلف . . . . . زیاد . . . .

گوناگون . . . . . . .


کلمات دیگر: