قلمکار
فارسی به انگلیسی
(printed) calico, figured calico, print
فارسی به عربی
قماش قطنی
مترادف و متضاد
قلمکار، چلوار، پارچه های پنبه ای ارزان قیمت
فرهنگ فارسی
پارچهای که با آلت های چوبی دستی نقش ونگارداده شده
۱ - ( صفت ) ۱ - نقاش ۲ - آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند ۳ - ( اسم ) پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند ۳ - در همدان تاجریزی پیچ را گویند .
۱ - ( صفت ) ۱ - نقاش ۲ - آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند ۳ - ( اسم ) پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند ۳ - در همدان تاجریزی پیچ را گویند .
فرهنگ معین
( ~ . ) [ معر - فا. ] (اِمر. ) پارچه ای که با آلات چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند.
لغت نامه دهخدا
قلمکار. [ ق َ ل َ ] ( اِ مرکب )نوعی از بافته رنگارنگ و الوان. ( ناظم الاطباء ). چیزی که به قلم نقش کرده باشند. ( آنندراج ). پارچه ای که بر روی آن نقشها و گلها با قلم نگارند :
متاع شهرت این قوم خالی از معنی است
بجز لباس قلمکار نیست چون تصویر.
ز داغ باده قلمکار گشته جامه ما.
یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخاد ( نمیخواهد ).
|| ( ص مرکب ) حکاک که بروی برنج و نقره و طلا حکاکی میکند. || نقاش. ( ناظم الاطباء ).
متاع شهرت این قوم خالی از معنی است
بجز لباس قلمکار نیست چون تصویر.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
بجز دعای قدح نیست ورد خامه ماز داغ باده قلمکار گشته جامه ما.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).
- امثال :یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخاد ( نمیخواهد ).
|| ( ص مرکب ) حکاک که بروی برنج و نقره و طلا حکاکی میکند. || نقاش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
پارچه ای که با آلت های چوبی دستی روی آن نقش ونگار چاپ کرده باشند.
کلمات دیگر: