گوشمال دادن
فارسی به انگلیسی
to give a slight punishment to, to chastise, to rebuke
castigate, chastise, punish
فارسی به عربی
عاقب
مترادف و متضاد
تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - سیاست کردن ادب کردن تنبیه کردن گوشمالی دادن : و هر که ظلم کردی بر رعیت گوشمال دادی. ۲ - بلرزه و ارتعاش در آوردن سیمهای ساز های زهی و کوک کردن آنها .
لغت نامه دهخدا
گوشمال دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) سیاست کردن. تنبیه کردن. گوشمال نمودن. تأذین. تعریک. عرک :
زان سخن ها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوشمالش ده از انگشت بدان سان که سزاست.
افلاک بر آن داد گوشمالم.
چنانت دهم گوشمال نفس
که ناگفتنی را نگویی به کس.
بدین معنی بدادن گوشمالش.
به تأدیب چشمش دهد گوشمال.
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی.
بده گوشمالش به زندان و بند.
زبان را گوشمال خامشی ده
که هست از هرچه گویی خامشی به.
هرکس که گوش به جامی دهد مرا.
زان سخن ها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوشمالش ده از انگشت بدان سان که سزاست.
منوچهری ( دیوان چ 2ص 195 ).
رفتم پس دنیا بسی ولیکن افلاک بر آن داد گوشمالم.
ناصرخسرو.
و هرکه ظلم کردی بر رعیت ، گوشمال دادی. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 109 ).چنانت دهم گوشمال نفس
که ناگفتنی را نگویی به کس.
نظامی.
بباید خواند و پرسیدن ز حالش بدین معنی بدادن گوشمالش.
نظامی.
چو بیند عجب کاریی در خیال به تأدیب چشمش دهد گوشمال.
نظامی.
به چشم رحم به رویم نظر همی نکندبه دست جور و جفا گوشمال داده بسی.
سعدی ( بدایع ).
چو باری بگفتند و نشنید پندبده گوشمالش به زندان و بند.
سعدی ( بوستان ).
برادرانش را بخواند و گوشمالی بواجب داد. سعدی ( گلستان ).زبان را گوشمال خامشی ده
که هست از هرچه گویی خامشی به.
جامی.
در گوش قدردانی من حلقه زر است هرکس که گوش به جامی دهد مرا.
صائب.
|| در اصطلاح موسیقی دانان ، گوشمال دادن آلات موسیقی و به عبارت بهتر ذوات الاوتار یا سازهای زهی عبارت از کوک کردن و به لرزه و ارتعاش درآوردن تارها است.پیشنهاد کاربران
گوش مال دادن : تنبیه دادن , متوجه ساختن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 312 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 312 ) .
کلمات دیگر: