متعهد شدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
التزم , تعهد , وعد
مترادف و متضاد
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن
اندازه گرفتن، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن
متعهد شدن، تعهد دادن
عهده دار شدن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، قول دادن، متعهد شدن، تعهد کردن، متقبل شدن
گرو گذاشتن، عهد کردن، متعهد شدن، به سلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن
مجبور کردن، وادار کردن، متعهد شدن، ممنون کردن، مرهون ساختن، لطف کردن
متعهد شدن
پیشنهاد کاربران
ضمانت
عهده دار شدن
ریش دادن و ریش گرفتن ؛ متعهد شدن. ( یادداشت مؤلف ) .
خودرامجبورکردن
کلمات دیگر: