مترادف سپردنی : طی کردنی، گذراندنی، رفتنی، تحویل دادنی، واگذاشتنی، تفویض کردنی
سپردنی
مترادف سپردنی : طی کردنی، گذراندنی، رفتنی، تحویل دادنی، واگذاشتنی، تفویض کردنی
مترادف و متضاد
۱. طیکردنی، گذراندنی، رفتنی
۲. تحویلدادنی
۳. واگذاشتنی
۴. تفویضکردنی
فرهنگ فارسی
چیزیکه لایق سپردن باشد تفویض شدنی و هر چیز که لایق امانت باشد
لغت نامه دهخدا
سپردنی. [ س ِ پ ُ دَ ] ( ص لیاقت )چیزی که لایق سپردن باشد. ( آنندراج ). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. ( ناظم الاطباء ) :
چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست.
چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست.
سعدی ( طیبات ).
فرهنگ عمید
آنچه باید سپرده شود، درخور سپردن: چون جان سپردنی ست به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوش تر و بر آستان دوست (سعدی۲: ۳۵۹ ).
کلمات دیگر: