برابر پارسی : خوی
روحیه
برابر پارسی : خوی
فارسی به انگلیسی
morale, mood, spirits, mentality, temperament, cheer, esprit
cheer, esprit, frame, mood, morale, spirit, temperament
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
معنی: حالات روانی یک فرد
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
(جمع آن روحیهها و روحیات است) حالت روحی یا عاطفی
جملات نمونه
روحیهی اعضای تیم ما خوب بود
the morale of our team members was high
چون در امتحان رد شده روحیهاش خراب است
he is in the dumps because he failed in the exam
روحیهی بد، روحیهی پایین
low spirits, low morale
روحیهی خوب، روحیهی بالا
high sprits, high morale
روحیهی خود را باختن، روحیهی خود را از دست دادن
to become demoralized, to lose one's morale, to droop
روحیهی کسی را خراب کردن، تضعیف روحیه کردن
to demoralize someone, to dampen one's morale, to psych, to intimidate
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
روحیة. [ حی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث روحی ، کیفیات روحیه . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) مجموعه ٔ کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد. ج ، روحیات . (فرهنگ فارسی معین ).
پیشنهاد کاربران
روحیه : روانگونگی/روان گونگی/ روان گونگی
انسان با روحیه انسانی با مایه زیاد از کیفیتهای مثبت روحانی یا انسانی پر مایه روحی که پر از ایمان، پرامید، پرکار، پرحوصله، پرصبر، پراستقامت، پرتوان، پرتلاش، پرپذیرش، پرشهامت و. . . . دارای خصایص روحانی زیاد که در برابر ناملایمات زندگی خرد نشود و کم نیاورد و نهایتا به اهداف مثبت و عالیه انسانی برسد و خود و دیگران را نجات دهد
توضیح : وقتی کسی غمگین است و تسلیم سختی شده است ما با حرف های مثبت در واقع به او روحیه داده ایم .
***
مثال : علی شکست خورد و نیاز به روحیه داشت ، چه کسی بهتر از مادر ! مادر امد و به او روحیه بخشید و انگاری علی از نو متولد شده بود!!
روحیه دادن برابر با دلگرمی دادن است.
افزون بر این روحیه همیشه برابر با شادمانی و شور با ارزش نیست شاید روحیه کسی درشت خویی یا بد رفتاری باشد، نکته برجسته چگونگی درونی آن کس می باشد.