مترادف رندی : زرنگی، زیرکی، عیاری، لاقیدی
رندی
مترادف رندی : زرنگی، زیرکی، عیاری، لاقیدی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
زرنگی، زیرکی، عیاری، لاقیدی
رندی، بد ذاتی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زیرکی حیله گری . ۲ - لاقیدی لاابالیگری . ۳ - ( تصوف ) عمل رند .
جلا دهنده و هموار کننده برادره
جلا دهنده و هموار کننده برادره
فرهنگ معین
(رِ ) (حامص . ) ۱ - زیرکی . ۲ - بی قیدی .
لغت نامه دهخدا
رندی . [ رِ ] (حامص ) رند بودن . در حالت و هیئت و افکار و عقاید چون رندان بودن . زیرکی و غداری و نیرنگ سازی :
نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت
مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی .
بعون اﷲ نه ای معروف و مشهور
چون عوّانان به قلاّشی و رندی .
|| انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی :
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید.
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی .
و رجوع به رند شود.
نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت
مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی .
ناصرخسرو.
بعون اﷲ نه ای معروف و مشهور
چون عوّانان به قلاّشی و رندی .
سوزنی .
|| انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی :
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید.
حافظ.
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد.
حافظ.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
حافظ.
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی .
حافظ.
و رجوع به رند شود.
رندی .[ رَ ] (ص نسبی ) جلادهنده و هموارکننده . || (اِ) براده . خاک اره . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
رندی. [ رِ ] ( حامص ) رند بودن. در حالت و هیئت و افکار و عقاید چون رندان بودن. زیرکی و غداری و نیرنگ سازی :
نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت
مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی.
چون عوّانان به قلاّشی و رندی.
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید.
هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد.
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی.
رندی.[ رَ ] ( ص نسبی ) جلادهنده و هموارکننده. || ( اِ ) براده. خاک اره. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ).
نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت
مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی.
ناصرخسرو.
بعون اﷲ نه ای معروف و مشهورچون عوّانان به قلاّشی و رندی.
سوزنی.
|| انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی :دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید.
حافظ.
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد.
حافظ.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
حافظ.
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شورندی و هوسناکی در عهد شباب اولی.
حافظ.
و رجوع به رند شود.رندی.[ رَ ] ( ص نسبی ) جلادهنده و هموارکننده. || ( اِ ) براده. خاک اره. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ).
دانشنامه عمومی
رندی یک نام کوچک است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
رندی بارنز
رندی بری
رندی بلایث
رندی کاستییو
رندی کوچار
رندی هریسون
رندی جکسون
رندی میسنر
رندی نیومن
رندی اورتن
رندی کواید
رندی پاش
رندی رودز
رندی سوج
رندی تراویز
رندی وین
رندی بارنز
رندی بری
رندی بلایث
رندی کاستییو
رندی کوچار
رندی هریسون
رندی جکسون
رندی میسنر
رندی نیومن
رندی اورتن
رندی کواید
رندی پاش
رندی رودز
رندی سوج
رندی تراویز
رندی وین
wiki: رندی
گویش مازنی
/randi/ ته دیگ
ته دیگ
پیشنهاد کاربران
حضرت حافظ میگه چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را اونجا منظورش نیرنگه و میگه حیله و کلک ( رندی ) چه ربطی به خوبی و نیکی ( صلاح و تقوی ) داره؟!
آزادگی از قیود ظاهری
در مکتب عشق فضل و دانش رندی است / دانشمندی مایه ناخرسندی است
در مکتب عشق فضل و دانش رندی است/ دانشمندی مایه ناخرسندی است
در اینجا رندی به معنای مکر و حیله هست .
در اینجا رندی به معنای مکر و حیله هست .
هوشیاری
کلمات دیگر: