مترادف سخندان : ادیب، سخن پرداز، زبان آور، سخن شناس، سخنور، شاعر
سخندان
مترادف سخندان : ادیب، سخن پرداز، زبان آور، سخن شناس، سخنور، شاعر
فارسی به انگلیسی
the speaker, eloquent
مترادف و متضاد
اسم ادیب، سخنپرداز، زبانآور، سخنشناس، سخنور، شاعر
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه بر رموز سخن واقف باشد سخن شناس ادیب . ۲ - شاعر . ۳ - آنکه نیکو سخن گوید و نویسد .
شاعر و فصیح زبان آنکه قدر و مرتبه کلام را میداند .
شاعر و فصیح زبان آنکه قدر و مرتبه کلام را میداند .
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص فا. ) ۱ - ادیب ، سخن - شناس . ۲ - شاعر.
لغت نامه دهخدا
سخندان. [ س ُ خ َ] ( نف مرکب ) شاعر و فصیح زبان. ( آنندراج ). آنکه قدر و مرتبه کلام را میداند. ( ناظم الاطباء ) :
از ملکان کس چنو نبود جوانی
راد و سخندان و شیرمرد و خردمند.
گر سخندانی این سخن بنیوش.
گردد اندر مدح تو سِرّ سخندانان علن.
از شاعر فاضل سخندان.
که همواره شاه جهان شاه باد
سخندان و با بخت و همراه باد.
سخن از ردان بر زبان آورد.
چرا خاموش باشی ای سخندان
چرا در نظم ناری دُرّ ومرجان.
زمین بوسید شاپور سخندان
که دایم باد خسرو شاد و خندان.
بیندیشد آنگه بگوید سخن.
از ملکان کس چنو نبود جوانی
راد و سخندان و شیرمرد و خردمند.
رودکی.
آن جهان را بدین جهان مفروش گر سخندانی این سخن بنیوش.
کسایی.
چونکه در سِرّ و علن داری سخندان را عزیزگردد اندر مدح تو سِرّ سخندانان علن.
سوزنی.
گیرم که دل تو بی نیاز است از شاعر فاضل سخندان.
خاقانی.
|| دانا. ( آنندراج ). خردمند. عاقل : مردمان این ناحیت [ پارس ] مردمانیند سخندان و خردمند. ( حدود العالم ).که همواره شاه جهان شاه باد
سخندان و با بخت و همراه باد.
فردوسی.
سخندان چو رای ردان آوردسخن از ردان بر زبان آورد.
عنصری ( از لغت فرس اسدی ص 107 ).
معتمدی را از درگاه عالی فرستاده آید مردی سدید، جلد، سخندان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 231 ).چرا خاموش باشی ای سخندان
چرا در نظم ناری دُرّ ومرجان.
ناصرخسرو.
اگر سخن از سخندان پرسند شفا تواند داد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 30 ).زمین بوسید شاپور سخندان
که دایم باد خسرو شاد و خندان.
نظامی.
سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن.
سعدی.
فرهنگ عمید
۱. دانا و واقف به شیوۀ سخن گفتن، کسی که سخن درست بگوید و بنویسد، ادیب، دانندۀ سخن: سخن دان پرورده پیر کهن / بیندیشد آنگه بگوید سخن (سعدی: ۵۶ ).
۲. [قدیمی، مجاز] شاعر.
۲. [قدیمی، مجاز] شاعر.
پیشنهاد کاربران
orator
rhetorician
rhetorician
ادیب، شاعر ، فصیح زبان
کلمات دیگر: