کلمه جو
صفحه اصلی

سحق


مترادف سحق : ساییدن، مالیدن، نرم کردن

مترادف و متضاد

۱. ساییدن
۲. مالیدن
۳. نرم کردن


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) کوبیدن کوفتن نرم کردن ۲ - بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق .
دوری بعد

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (مص م . ) کوبیدن ، نرم کردن .

لغت نامه دهخدا

سحق. [ س َ ] ( ع مص ) سودن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). سودن و سائیدن. ( غیاث ).سائیدن. ( دهار ). بسودن. ( المصادر زوزنی ). || کوفتن یا ریزه ریزه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت کوفتن. ( اقرب الموارد ). || ستردن سر کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جاری گردانیدن چشم اشک را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || محو و ناپدید کردن آثار رفتن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کهنه گردانیدن جامه را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشتن.( منتهی الارب ). کشتن شپش را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کهنه شدن جامه. ( منتهی الارب ). || سخت دویدن ستور یا پویه رفتن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ساحقه شود. || ( اصطلاح تصوف ) بمعنای محو. و مراد از سحق محو عین ذات است. و مراد از محق ، محو اعیان صفاتست و مراد از طمس ، محو آثارصفات و ذات. ( نفایس الفنون ). یعنی از میان رفتن و در اصطلاح بی خودی بنده است در جنب قهاریت حق. ( فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ). || ( اِ ) جامه کهنه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ابر تنک. ( منتهی الارب ). || نشانه ریش پشت شتر، که به شده و جای آن سپید باشد. ( ذیل اقرب الموارد ).

سحق. [ س ُ ] ( ع مص ) دور شدن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( اقرب الموارد ) : فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر. ( قرآن 11/67 ).

سحق. [ س ُ / س ُ ح ُ ] ( ع اِمص )دوری. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بعد. ( اقرب الموارد ).

سحق . [ س َ ] (ع مص ) سودن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). سودن و سائیدن . (غیاث ).سائیدن . (دهار). بسودن . (المصادر زوزنی ). || کوفتن یا ریزه ریزه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت کوفتن . (اقرب الموارد). || ستردن سر کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جاری گردانیدن چشم اشک را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محو و ناپدید کردن آثار رفتن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کهنه گردانیدن جامه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن .(منتهی الارب ). کشتن شپش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کهنه شدن جامه . (منتهی الارب ). || سخت دویدن ستور یا پویه رفتن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ساحقه شود. || (اصطلاح تصوف ) بمعنای محو. و مراد از سحق محو عین ذات است . و مراد از محق ، محو اعیان صفاتست و مراد از طمس ، محو آثارصفات و ذات . (نفایس الفنون ). یعنی از میان رفتن و در اصطلاح بی خودی بنده است در جنب قهاریت حق . (فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ). || (اِ) جامه ٔ کهنه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ابر تنک . (منتهی الارب ). || نشانه ٔ ریش پشت شتر، که به شده و جای آن سپید باشد. (ذیل اقرب الموارد).


سحق . [ س ُ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (اقرب الموارد) : فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر. (قرآن 11/67).


سحق . [ س ُ / س ُ ح ُ ] (ع اِمص )دوری . (منتهی الارب ) (دهار). بعد. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. کوفتن، ساییدن، سودن، نرم کردن.
۲. ریز ریز کردن.
۳. هلاک کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
(به ضمّ س) دوری و فتح آن به شدّت کوبیدن و از بین بردن است در اقرب گوید «سحقه سحقاً: دقّ اشد الدقّ» صحاح گوید: «السحق البعد» . «سحقاً» مفعول است به فعل محذوف اسحقهم اللّه یعنی: دوری باد از رحمت خدا بهاهل سعیر . سحیق به معنی مسحوق و مکان دور است یعنی هر که به خدا شرک ورزد گوئی از آسمان افتاده و مرغ (لشخوار) او را به سرعت می‏گیرد و یا در باد به مکان دورش می‏برد یعنی رشته‏اش از خدا بریده و به خود واگذاشته است.


کلمات دیگر: