کلمه جو
صفحه اصلی

زیبق


مترادف زیبق : جیوه، سیماب

فارسی به انگلیسی

quicksilver, mercury


عربی به فارسی

سيماب , جيوه , تير , پيک , پيغام بر , دزدماهر , عطارد , يکي از خدايان يونان قديم


مترادف و متضاد

جیوه، سیماب


فرهنگ فارسی

معرب جیوه، زاووق وزائوق هم گفته اند
جیوه

مرد طیش کننده

فرهنگ معین

(زَ یْ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) جیوه .

لغت نامه دهخدا

زیبق . [ ب َ / زَ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب جیوه که بمعنی سیماب است . (غیاث ). معرب زیوه که جیوه به جیم تازی مبدل و سیماب مرادف آن است . (آنندراج ). زئبق . معرب ژیوه (جیوه ). (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از زئبق عربی ، سیماب و جیوه . (از ناظم الاطباء). در اصطلاح ارباب صناعت کیمیا، یکی از ارواح باشد. (مفاتیح ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معرب ژیوه و جیوه . (یادداشت ایضاً). سیماب . (دهار). به فارسی سیماب و جیوه نامند. از جمله ٔ فلزات و معدنی است شبیه به نقره ای گداخته و از گداز سنگهای سرخ شنجرفی بهم می رسد و در بعضی بلاد بارده مثل مغرب و روم و اقلیم هفتم قطراتی است که از خاک متکون می گردد و در غیر ظروف شیشه و سرب و قلعی و جلد سگ آبی و طلا نقره معدوم میشود... و چون غیرمفتول او را با نقره ٔ خالص حل نموده بر مس بمالند و به آتش برند مس را مفضض گرداند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جسمی است فلزی بصورت مایع برنگ نقره ای که بزبان عامیانه «ویف -ارژان » نامند و چون با فلز دیگری ترکیب شود آنرا ملغمه نامند. این فلز اغلب در طبیعت بصورت سولفور یافت می شود وآنرا «سینابر» خوانند که آن را پس از حرارت دادن در کوره بکار برند. در اتریش و کالی فرنیا و اسپانی یافت میشود. علامت آن در شیمی «Hg» و وزن مخصوص آن 13/59 است . سفید و درخشان است و تنها فلزی است که در طبیعت بصورت مایع در حرارت معمولی یافت میشود. این فلزدر برودت «40-» درجه ٔ سانتی گراد منجمد میشود و در حرارت 357 درجه ٔ سانتی گراد به جوش می آید و در فیزیک برای ساختن میزان الهوا و میزان الحراره و دیگر چیزها مورد استفاده قرار دهند و نیز در سفیدگری و ساختن آیینه و مخصوصاً در استخراج زر و سیم که بسهولت با این دو فلز ترکیب میشوند، استفاده می کنند. این فلز همچنین در پزشکی نیز مورد استعمال دارد. ولی تمام نمک های این فلز زهرناک است و جذب آن موجب مسمومیت میشود. (از لاروس ). ... جیوه را چینی و هندیهای قدیم می شناختندو در مقبره های مصری در حدود 1500 سال قبل از میلاد مشاهده شده است . کانه ٔ عمده ٔ آن شنجرف است . از معادن الماذن (المعدن ) بیش از 2500 سال است که بلاانقطاع شنجرف استخراج شده است . قوس جیوه عبارت است از تخلیه ٔ برق در بخار جیوه ٔ محتوی در یک لوله ٔ خلأ و از سرشارترین منابع تشعشعات فوق بنفش است . در عادی ترین شکل آن ، یکی از الکترودها از جیوه است و در محفظه ٔ مناسبی در انتهای یک لوله ٔ کوارتزی جا دارد. چون این لوله هامعمولاً با ولتاژ معتدلی کار می کنند باید قبلاً روانه ٔ (جریان ) موقتی از جیوه ، از یک الکترود به الکترود دیگر وارد لوله کرد. در نتیجه ٔ این عمل ، جیوه هادی برق و داغ میشود و لوله را از بخار جیوه پر میکند، پس از آن جریان را قطع می کنند و قوس بر جا می ماند. مورد استعمال عمده ٔ آن برای تبدیل جریان متناوب برق است به جریان مستقیم . برای ضدعفونی کردن آب و در عکاسی نیز بکار می رود. (از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و الفاظالادویه و ترجمه ٔ صیدنه و لکلرک و جیوه در همین لغت نامه شود.
- زیبق اصفر ؛ یاسمین زرد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- زیبق به گوش ریختن ؛ کنایه از کر گردانیدن گوش . (آنندراج ) :
چون اهل راز نکته سرایند گوش دار
زیبق به گوش ریز چو تقریر می کنند.

عرفی (از آنندراج ).


رجوع به ترکیب بعد شود.
- زیبق در گوش افگندن ؛ باعث ناشنوائی و اذیت می گردد. (غیاث ). زیبق در گوش کردن . رجوع به ترکیب قبل و بعد شود.
- زیبق در گوش کردن ؛ کنایه از ناشنوا کردن :
زیبقم در گوش کن تا نشنوم
یا درم بگشای تا بیرون روم .

سعدی (گلستان ).


- زیبق مجزا ؛ قطرات باران و اشک چشم . (ناظم الاطباء).

زیبق. [ ب َ / زَ ب َ ] ( معرب ، اِ ) معرب جیوه که بمعنی سیماب است. ( غیاث ). معرب زیوه که جیوه به جیم تازی مبدل و سیماب مرادف آن است. ( آنندراج ). زئبق. معرب ژیوه ( جیوه ). ( فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از زئبق عربی ، سیماب و جیوه. ( از ناظم الاطباء ). در اصطلاح ارباب صناعت کیمیا، یکی از ارواح باشد. ( مفاتیح ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). معرب ژیوه و جیوه. ( یادداشت ایضاً ). سیماب. ( دهار ). به فارسی سیماب و جیوه نامند. از جمله فلزات و معدنی است شبیه به نقره ای گداخته و از گداز سنگهای سرخ شنجرفی بهم می رسد و در بعضی بلاد بارده مثل مغرب و روم و اقلیم هفتم قطراتی است که از خاک متکون می گردد و در غیر ظروف شیشه و سرب و قلعی و جلد سگ آبی و طلا نقره معدوم میشود... و چون غیرمفتول او را با نقره خالص حل نموده بر مس بمالند و به آتش برند مس را مفضض گرداند. ( تحفه حکیم مؤمن ). جسمی است فلزی بصورت مایع برنگ نقره ای که بزبان عامیانه «ویف -ارژان » نامند و چون با فلز دیگری ترکیب شود آنرا ملغمه نامند. این فلز اغلب در طبیعت بصورت سولفور یافت می شود وآنرا «سینابر» خوانند که آن را پس از حرارت دادن در کوره بکار برند. در اتریش و کالی فرنیا و اسپانی یافت میشود. علامت آن در شیمی «Hg» و وزن مخصوص آن 13/59 است. سفید و درخشان است و تنها فلزی است که در طبیعت بصورت مایع در حرارت معمولی یافت میشود. این فلزدر برودت «40-» درجه سانتی گراد منجمد میشود و در حرارت 357 درجه سانتی گراد به جوش می آید و در فیزیک برای ساختن میزان الهوا و میزان الحراره و دیگر چیزها مورد استفاده قرار دهند و نیز در سفیدگری و ساختن آیینه و مخصوصاً در استخراج زر و سیم که بسهولت با این دو فلز ترکیب میشوند، استفاده می کنند. این فلز همچنین در پزشکی نیز مورد استعمال دارد. ولی تمام نمک های این فلز زهرناک است و جذب آن موجب مسمومیت میشود. ( از لاروس ).... جیوه را چینی و هندیهای قدیم می شناختندو در مقبره های مصری در حدود 1500 سال قبل از میلاد مشاهده شده است. کانه عمده آن شنجرف است. از معادن الماذن ( المعدن ) بیش از 2500 سال است که بلاانقطاع شنجرف استخراج شده است. قوس جیوه عبارت است از تخلیه برق در بخار جیوه محتوی در یک لوله خلأ و از سرشارترین منابع تشعشعات فوق بنفش است. در عادی ترین شکل آن ، یکی از الکترودها از جیوه است و در محفظه مناسبی در انتهای یک لوله کوارتزی جا دارد. چون این لوله هامعمولاً با ولتاژ معتدلی کار می کنند باید قبلاً روانه ( جریان ) موقتی از جیوه ، از یک الکترود به الکترود دیگر وارد لوله کرد. در نتیجه این عمل ، جیوه هادی برق و داغ میشود و لوله را از بخار جیوه پر میکند، پس از آن جریان را قطع می کنند و قوس بر جا می ماند. مورد استعمال عمده آن برای تبدیل جریان متناوب برق است به جریان مستقیم. برای ضدعفونی کردن آب و در عکاسی نیز بکار می رود. ( از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مؤمن و الفاظالادویه و ترجمه صیدنه و لکلرک و جیوه در همین لغت نامه شود.

زئبق. [ زِءْ ب َ / ب ِ ] ( معرب ، اِ ) معرب زیوه ( ژیوه ) فارسی است و عامه آنرا زیبق گویند. ( اقرب الموارد ). زئبق در تداول عامه زیبق است. ( از دزی ج 1ص 576 ). زئبق معرب بهمزه است. ( منتهی الارب ). سیماب وجیوه و ژیوه. ( ناظم الاطباء ). زئبق زاووق است و با همزه تعریب شده و در المعرب آمده : این کلمه با یاء ( زیبق ) و همزه «زئبق » هر دو گفته میشود و قول مختار میدانی آن است که بهمزه و کسر باء خوانند. در الفصیح وشرحهای آن نیز همچنین آمده. ( تاج العروس ). رجوع به المعرب جوالیقی و زابق و زیبق و جیوه و سیماب شود.

زئبق. [ زِءْ ب َ / ب ِ ] ( ع ص ) مرد طیش کننده. طائش و این از نظر تشبیه است. ( تاج العروس ).

زئبق . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) مرد طیش کننده . طائش و این از نظر تشبیه است . (تاج العروس ).


زئبق . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (معرب ، اِ) معرب زیوه ٔ (ژیوه ) فارسی است و عامه آنرا زیبق گویند. (اقرب الموارد). زئبق در تداول عامه زیبق است . (از دزی ج 1ص 576). زئبق معرب بهمزه است . (منتهی الارب ). سیماب وجیوه و ژیوه . (ناظم الاطباء). زئبق زاووق است و با همزه تعریب شده و در المعرب آمده : این کلمه با یاء (زیبق ) و همزه «زئبق » هر دو گفته میشود و قول مختار میدانی آن است که بهمزه و کسر باء خوانند. در الفصیح وشرحهای آن نیز همچنین آمده . (تاج العروس ). رجوع به المعرب جوالیقی و زابق و زیبق و جیوه و سیماب شود.


فرهنگ عمید

جیوه#NAME?


= جیوه


کلمات دیگر: