مترادف رزمگاه : حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان
رزمگاه
مترادف رزمگاه : حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان
فارسی به انگلیسی
arena, battlefield, field
مترادف و متضاد
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد
میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد
حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان
فرهنگ فارسی
رزمگه، جای رزم، میدان جنگ، جای جنگ کردن
( اسم ) محل جنگ میدان جنگ .
رزمگه مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد رزمگه عرصه نبردگاه میدان.
( اسم ) محل جنگ میدان جنگ .
رزمگه مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد رزمگه عرصه نبردگاه میدان.
فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) میدان جنگ .
لغت نامه دهخدا
رزمگاه . [رَ ] (اِ مرکب ) رزمگه . محل جنگ . (فرهنگ فارسی معین ). میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد. (برهان ). مصاف و معرکه . (آنندراج ). رزمگه . عرصه ٔ کارزار. عرصه ٔ پیکار. عرصه . نبردگاه . میدان . آوردگاه . ناوردگاه . میدان جنگ . میدان قتال . معرکه . دشت نبرد. دشت کین . مکان جنگ کردن . میدان جدال . جنگ جای . (یادداشت مؤلف ). میدان جنگ که به عربی معرکه گویند. (از شعوری ج 2 ص 15) :
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه .
سر بخت گردان افراسیاب
در این رزمگاه اندرآمد به خواب .
از ایران فراوان سپاه آمده ست
بیاری بر این رزمگاه آمده ست .
ز بیرون بر این رزمگاه آمدند
خرامان بنزدیک شاه آمدند.
بر گرد رزمگاه تو گر باد بگذرد
ناخسته گشته نگذرد از رزمگاه تو.
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد پلنگ
زآنکه باغی پرگل و پرلاله و پریاسمین .
سخن چند راندند از آن رزمگاه
وز آنجا به جندان گرفتند راه .
نظاره همی کرد بر رزمگاه
که چون جنگ را ساز دارند راه .
بسازند تا گردران رزمگاه
شکسته شود شهر گیرد پناه .
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خُدّام
به رزمگاه تو خانان و ایلکان حُجّاب .
در آن معرکه عارض رزمگاه
برآراست لشکر به فرمان شاه .
کجا او به تنها زدی بر سپاه
گریز اوفتادی در آن رزمگاه .
گرد از دل رمیده تا کی به خون بشوییم
نی چشم عاشقانیم نی خاک رزمگاهیم .
و رجوع به رزمگه و ناوردگه و مترادفات دیگر کلمه شود. || اردو. (لغات ولف ) :
چو بگزارد پیغام سالار شاه
بگفت آنچه دید اندر آن رزمگاه .
و رجوع به رزمگه شود.
|| جنگ و زد وخورد. (لغات ولف ) :
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی شود شسته پاک از گناه .
اگر سر بپیچی ز فرمان شاه
مرا با تو کین خیزد و رزمگاه .
شما را به آسایش و بزمگاه
گران شد بدینسان سر از رزمگاه .
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه .
دقیقی .
سر بخت گردان افراسیاب
در این رزمگاه اندرآمد به خواب .
فردوسی .
از ایران فراوان سپاه آمده ست
بیاری بر این رزمگاه آمده ست .
فردوسی .
ز بیرون بر این رزمگاه آمدند
خرامان بنزدیک شاه آمدند.
فردوسی .
بر گرد رزمگاه تو گر باد بگذرد
ناخسته گشته نگذرد از رزمگاه تو.
فرخی .
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد پلنگ
زآنکه باغی پرگل و پرلاله و پریاسمین .
فرخی .
سخن چند راندند از آن رزمگاه
وز آنجا به جندان گرفتند راه .
اسدی .
نظاره همی کرد بر رزمگاه
که چون جنگ را ساز دارند راه .
اسدی .
بسازند تا گردران رزمگاه
شکسته شود شهر گیرد پناه .
اسدی .
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خُدّام
به رزمگاه تو خانان و ایلکان حُجّاب .
مسعودسعد.
در آن معرکه عارض رزمگاه
برآراست لشکر به فرمان شاه .
نظامی .
کجا او به تنها زدی بر سپاه
گریز اوفتادی در آن رزمگاه .
نظامی .
گرد از دل رمیده تا کی به خون بشوییم
نی چشم عاشقانیم نی خاک رزمگاهیم .
کلیم کاشی (از آنندراج ).
و رجوع به رزمگه و ناوردگه و مترادفات دیگر کلمه شود. || اردو. (لغات ولف ) :
چو بگزارد پیغام سالار شاه
بگفت آنچه دید اندر آن رزمگاه .
فردوسی .
و رجوع به رزمگه شود.
|| جنگ و زد وخورد. (لغات ولف ) :
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی شود شسته پاک از گناه .
فردوسی .
اگر سر بپیچی ز فرمان شاه
مرا با تو کین خیزد و رزمگاه .
فردوسی .
شما را به آسایش و بزمگاه
گران شد بدینسان سر از رزمگاه .
فردوسی .
رزمگاه. [رَ ] ( اِ مرکب ) رزمگه. محل جنگ. ( فرهنگ فارسی معین ). میدان جنگ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد. ( برهان ). مصاف و معرکه. ( آنندراج ). رزمگه. عرصه کارزار. عرصه پیکار. عرصه. نبردگاه. میدان. آوردگاه. ناوردگاه. میدان جنگ. میدان قتال. معرکه. دشت نبرد. دشت کین. مکان جنگ کردن. میدان جدال. جنگ جای. ( یادداشت مؤلف ). میدان جنگ که به عربی معرکه گویند. ( از شعوری ج 2 ص 15 ) :
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه.
در این رزمگاه اندرآمد به خواب.
بیاری بر این رزمگاه آمده ست.
خرامان بنزدیک شاه آمدند.
ناخسته گشته نگذرد از رزمگاه تو.
زآنکه باغی پرگل و پرلاله و پریاسمین.
وز آنجا به جندان گرفتند راه.
که چون جنگ را ساز دارند راه.
شکسته شود شهر گیرد پناه.
به رزمگاه تو خانان و ایلکان حُجّاب.
برآراست لشکر به فرمان شاه.
گریز اوفتادی در آن رزمگاه.
نی چشم عاشقانیم نی خاک رزمگاهیم.
چو بگزارد پیغام سالار شاه
بگفت آنچه دید اندر آن رزمگاه.
|| جنگ و زد وخورد. ( لغات ولف ) :
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی شود شسته پاک از گناه.
مرا با تو کین خیزد و رزمگاه.
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه.
دقیقی.
سر بخت گردان افراسیاب در این رزمگاه اندرآمد به خواب.
فردوسی.
از ایران فراوان سپاه آمده ست بیاری بر این رزمگاه آمده ست.
فردوسی.
ز بیرون بر این رزمگاه آمدندخرامان بنزدیک شاه آمدند.
فردوسی.
بر گرد رزمگاه تو گر باد بگذردناخسته گشته نگذرد از رزمگاه تو.
فرخی.
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد پلنگ زآنکه باغی پرگل و پرلاله و پریاسمین.
فرخی.
سخن چند راندند از آن رزمگاه وز آنجا به جندان گرفتند راه.
اسدی.
نظاره همی کرد بر رزمگاه که چون جنگ را ساز دارند راه.
اسدی.
بسازند تا گردران رزمگاه شکسته شود شهر گیرد پناه.
اسدی.
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خُدّام به رزمگاه تو خانان و ایلکان حُجّاب.
مسعودسعد.
در آن معرکه عارض رزمگاه برآراست لشکر به فرمان شاه.
نظامی.
کجا او به تنها زدی بر سپاه گریز اوفتادی در آن رزمگاه.
نظامی.
گرد از دل رمیده تا کی به خون بشوییم نی چشم عاشقانیم نی خاک رزمگاهیم.
کلیم کاشی ( از آنندراج ).
و رجوع به رزمگه و ناوردگه و مترادفات دیگر کلمه شود. || اردو. ( لغات ولف ) : چو بگزارد پیغام سالار شاه
بگفت آنچه دید اندر آن رزمگاه.
فردوسی.
و رجوع به رزمگه شود.|| جنگ و زد وخورد. ( لغات ولف ) :
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی شود شسته پاک از گناه.
فردوسی.
اگر سر بپیچی ز فرمان شاه مرا با تو کین خیزد و رزمگاه.
فردوسی.
شما را به آسایش و بزمگاه فرهنگ عمید
جای رزم، میدان جنگ، جای جنگ کردن.
دانشنامه عمومی
رزمگاه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
رزمگاه (۲۰۱۴)
رزمگاه (۲۰۱۵)
رزمگاه (۲۰۱۶)
رزمگاه (اردبیل) روستایی در شهرستان اردبیل
رزمگاه (۲۰۱۴)
رزمگاه (۲۰۱۵)
رزمگاه (۲۰۱۶)
رزمگاه (اردبیل) روستایی در شهرستان اردبیل
wiki: روستا در ایران است که در دهستان فولادلوی شمالی بخش هیر شهرستان اردبیل واقع شده است. رزمگاه ۹۷ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای ایران
فهرست شهرهای ایران
wiki: رزمگاه (اردبیل)
پیشنهاد کاربران
درسته فقط چندتا عکسم ازش بزارین نام های دیگر رزگاه، زرگاه ، جاهای دیدنی شابولا دربندی، نام مسجد مسجد جامع رزگاه ، در گذشته جنگ بین قوم های خود روستازیاد بوده وگفته شده دو قلعه دربالای کوه این روستا وجود دارد . رزگاه یکی از زیبا ترین روستاهای اردبیله
خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ. میدان نبرد. ( ناظم الاطباء ) :
خصومتگهی ساخت تا نفخ صور
که از سازگاری شد آن شهر دور.
نظامی.
خصومتگهی ساخت تا نفخ صور
که از سازگاری شد آن شهر دور.
نظامی.
کلمات دیگر: