مترادف رحل : بار، رخت، جایگاه، ماوا، منزل، رحلت، کوچ، جزوه کش
برابر پارسی : مردن، درگذشتن، از جهان رفتن
book-rach, lectern, camel's saddle
رحلت، کوچ
جزوهکش
بار، رخت
جایگاه، ماوا، منزل
۱. بار، رخت
۲. جایگاه، ماوا، منزل
۳. رحلت، کوچ
۴. جزوهکش
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، رحلت کردن .
( ~. ) [ ع . ] (اِ.)1 - اسباب و اثاث . 2 - منزل ، مأوا. 3 - پالان شتر. 4 - وسیله ای که قران یا کتاب را هنگام خواندن روی آن می گذارند. ج . رحال .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
رحل . [ رَ ] (ع مص ) ترک کردن شهری را. (از اقرب الموارد). کوچ کردن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از صراح اللغة) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پالان نهادن بر شتر. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از دهار) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || بلند کردن . رحل فلاناً بسیفه رحلاً؛ بلند کرد شمشیر خود را برای فلان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر اذیت صبر کردن . (آنندراج ). بر اذیت کسی صبر کردن : رحلت له نفسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوار شدن بر شتر. (اقرب الموارد).
رحل . [ رُح ْ ح َ ](ع ص ، اِ) ج ِ راحِل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.
۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.
〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.