مترادف سپاس داشتن : شکر کردن، شکرگزار بودن، سپاسدار بودن، منت پذیربودن، شاکر بودن
سپاس داشتن
مترادف سپاس داشتن : شکر کردن، شکرگزار بودن، سپاسدار بودن، منت پذیربودن، شاکر بودن
مترادف و متضاد
شکر کردن، شکرگزار بودن، سپاسدار بودن، منتپذیربودن، شاکر بودن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - شکر نعمت کردن آزادی کردن . ۲ - منت داشتن قبول منت کردن : سپاس دارم .
لغت نامه دهخدا
سپاس داشتن. [ س ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ممنون بودن. شکر داشتن. تشکر. شکر. شکران. ( منتهی الارب ) :
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکی شناس.
بهر نیکیش دار سیصد سپاس
هم اندک دهش زو فراوان شناس.
که من با خرد یارم و حقشناس.
من فضل ترا سپاس دارم.
نیکو به چشم عقل خطیر اندر آسمان.
ورم بر دل نهی داغی بجان هم زین قیاس ای جان.
سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست.
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود.
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکی شناس.
فردوسی.
گفت سپاس دارم در وقت بازگشت ودر ساعت بیرون آمد. ( تاریخ بیهقی ). عبداﷲ گفت سپاس دارم. ( تاریخ بیهقی ).بهر نیکیش دار سیصد سپاس
هم اندک دهش زو فراوان شناس.
اسدی.
ز تو تا بوم زنده دارم سپاس که من با خرد یارم و حقشناس.
اسدی.
ای بارخدای کردگارم من فضل ترا سپاس دارم.
ناصرخسرو.
گفتم سپاس دارم و گویم چو بنگرم نیکو به چشم عقل خطیر اندر آسمان.
سوزنی.
گرم بر جان نهی رنجی بدل دارم سپاس ای دل ورم بر دل نهی داغی بجان هم زین قیاس ای جان.
سوزنی.
ببندگی و غلامی گرت قبول کنندسپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست.
سعدی.
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود.
سعدی.
کلمات دیگر: