مترادف شمد : چادر، سرانداز، ملافه، ملحفه
شمد
مترادف شمد : چادر، سرانداز، ملافه، ملحفه
فارسی به انگلیسی
(bed)sheet
bedcover, counterpane, covering
مترادف و متضاد
۱. چادر، سرانداز
۲. ملافه، ملحفه
چادر، سرانداز
ملافه، ملحفه
فرهنگ فارسی
پارچه نازک سفیدکه درتابستان هنگام خواب اندازند
( اسم ) نان سفید نیکو .
( اسم ) نان سفید نیکو .
فرهنگ معین
(شَ مَ ) (اِ. ) پارچة نازک سفید که هنگام استراحت روی خود اندازند.
( ~ . ) (اِ. ) = شمذ: نان سفید نیکو.
( ~ . ) (اِ. ) = شمذ: نان سفید نیکو.
(شَ مَ) (اِ.) پارچة نازک سفید که هنگام استراحت روی خود اندازند.
( ~ .) (اِ.) = شمذ: نان سفید نیکو.
لغت نامه دهخدا
شمد. [ ش َ م َ ] (اِ) شمذ. جنسی از نان نیکو و فراخ و سپید بود. (لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ اوبهی ). در عربی سمید و سمیذ آمده بمعنی درمک و عثمانیان سِمِت گویند و گمان میکنم شمذ اصل این دو کلمه ٔ فارسی و ترکی باشد. مصحف سمد است . اسدی شعر رودکی را یک جا برای کشکین مثال آورده و در آنجا سمد را سمین نقل کرده و نیز یک جا برای شمد مثال آورده است . پس همان سمد درست است و شمد و سمین هر دو غلط است . (یادداشت مؤلف ) :
نانک کشکینت روا نیست نیز
نان شمد خواهی گرده کلان .
نانک کشکینت روا نیست نیز
نان شمد خواهی گرده کلان .
رودکی (از فرهنگ اسدی ).
شمد. [ ش َ م َ ] (اِ) قطیفه و پارچه ٔ نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند. (ناظم الاطباء). گاز. پارچه ٔ نازک که در اعتدال هوا به جای لحاف به روی کشند. پارچه ٔ تنک پنبه ای که از آن پشه بند و روپوش تابستانی کنند و نیز خسته بندند. (یادداشت مؤلف ).
شمد. [ ش َ م َ ] ( اِ ) شمذ. جنسی از نان نیکو و فراخ و سپید بود. ( لغت فرس اسدی ) ( از فرهنگ اوبهی ). در عربی سمید و سمیذ آمده بمعنی درمک و عثمانیان سِمِت گویند و گمان میکنم شمذ اصل این دو کلمه فارسی و ترکی باشد. مصحف سمد است. اسدی شعر رودکی را یک جا برای کشکین مثال آورده و در آنجا سمد را سمین نقل کرده و نیز یک جا برای شمد مثال آورده است. پس همان سمد درست است و شمد و سمین هر دو غلط است. ( یادداشت مؤلف ) :
نانک کشکینت روا نیست نیز
نان شمد خواهی گرده کلان.
شمد. [ ش َ م َ ] ( اِ ) قطیفه و پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند. ( ناظم الاطباء ). گاز. پارچه نازک که در اعتدال هوا به جای لحاف به روی کشند. پارچه تنک پنبه ای که از آن پشه بند و روپوش تابستانی کنند و نیز خسته بندند. ( یادداشت مؤلف ).
نانک کشکینت روا نیست نیز
نان شمد خواهی گرده کلان.
رودکی ( از فرهنگ اسدی ).
شمد. [ ش َ م َ ] ( اِ ) قطیفه و پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند. ( ناظم الاطباء ). گاز. پارچه نازک که در اعتدال هوا به جای لحاف به روی کشند. پارچه تنک پنبه ای که از آن پشه بند و روپوش تابستانی کنند و نیز خسته بندند. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
پارچۀ نازک سفیدی که هنگام خواب روی خود می اندازند.
دانشنامه عمومی
شَمَد یکی از صنایع دستی بافتنی ایران و از جنس پنبه یا ابریشم ویسکوز است و بیشتر نقش چهارخانه دارد.نبو
کاربرد شمد بیشتر به صورت روانداز در هوای معتدل است. شمدبافی در استان های استان مازندران و یزد رواج دارد.
کاربرد شمد بیشتر به صورت روانداز در هوای معتدل است. شمدبافی در استان های استان مازندران و یزد رواج دارد.
wiki: شمد
پیشنهاد کاربران
به گویش مردم استان فارس به معنای چادر زنانه میباشد.
چادر زنانه
کلمات دیگر: