مترادف زیت : چربی، دهن، روغن
زیت
مترادف زیت : چربی، دهن، روغن
عربی به فارسی
روغن زدن , روان کردن
مترادف و متضاد
چربی، دهن، روغن
فرهنگ فارسی
روغن، روغن زیتون، برای خوردن ومصارف دیگر
( اسم ) روغن زیتون جمع زیوت . یا زیت بنی اسراییل سنگی است به رنگ و اندام زیتون و خطوط بسیار موازی یکدیگر دارد حجرالیهود حجرالزیتون .
دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره شهرستان ایلام واقع است و ۱۲٠ تن سکنه دارد .
( اسم ) روغن زیتون جمع زیوت . یا زیت بنی اسراییل سنگی است به رنگ و اندام زیتون و خطوط بسیار موازی یکدیگر دارد حجرالیهود حجرالزیتون .
دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره شهرستان ایلام واقع است و ۱۲٠ تن سکنه دارد .
فرهنگ معین
(زَ یا زِ ) [ ع . ] (اِ. ) روغن زیتون .
لغت نامه دهخدا
زیت. [ زَ ] ( ع مص ) روغن زیت در طعام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کسی را روغن زیت دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). زیت نانخورش کردن ،قوم را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نان خورش قوم را روغن زیتون کردن. ( از ناظم الاطباء ). || چرب کردن سویق را. || چرب کردن سر کودک با روغن زیتون. ( از اقرب الموارد ).
زیت. [ زَ ] ( ع اِ ) روغن. ( ترجمان القرآن ). روغن زیتون . ( دهار ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. ( غیاث ). به فارسی روغن زیتون گویند و آنچه از زیتون رسیده گیرند زیت عذب نامند و غیرمغشوش او سریعالانتشار بر سطح بدن می باشد و اجزای آن از یکدیگر منقطع نمیگردد بخلاف مغشوش... ( از تحفه حکیم مؤمن ) :... کأنَّها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضی ولو لم تمسسه نار نور علی نور... ( قرآن 35/24 ).
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست.
رگ مفلوج را چون روغن زیت.
که صور زیت است و معنی روشنی.
چراغ بلاغت بیفروختم.
زیت. ( اِخ ) دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره شهرستان ایلام واقع است و 120 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
زیت. [ زَ ] ( ع اِ ) روغن. ( ترجمان القرآن ). روغن زیتون . ( دهار ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. ( غیاث ). به فارسی روغن زیتون گویند و آنچه از زیتون رسیده گیرند زیت عذب نامند و غیرمغشوش او سریعالانتشار بر سطح بدن می باشد و اجزای آن از یکدیگر منقطع نمیگردد بخلاف مغشوش... ( از تحفه حکیم مؤمن ) :... کأنَّها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضی ولو لم تمسسه نار نور علی نور... ( قرآن 35/24 ).
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست.
نظامی.
گشاده خواندن او بیت بر بیت رگ مفلوج را چون روغن زیت.
نظامی.
زان همی پرسی چرا این می کنی که صور زیت است و معنی روشنی.
مولوی.
شبی زیت فکرت همی سوختم چراغ بلاغت بیفروختم.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به نشوءاللغة ص 74، 75، 77 و تذکره داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مؤمن شود. || نور استعدادها الاصلی. ( تعریفات جرجانی ). رجوع به زیتون شود.زیت. ( اِخ ) دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره شهرستان ایلام واقع است و 120 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
زیت . (اِخ ) دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره ٔ شهرستان ایلام واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زیت . [ زَ ] (ع اِ) روغن . (ترجمان القرآن ). روغن زیتون . (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. (غیاث ). به فارسی روغن زیتون گویند و آنچه از زیتون رسیده گیرند زیت عذب نامند و غیرمغشوش او سریعالانتشار بر سطح بدن می باشد و اجزای آن از یکدیگر منقطع نمیگردد بخلاف مغشوش ... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) : ... کأنَّها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضی ٔ ولو لم تمسسه نار نور علی نور... (قرآن 35/24).
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست .
گشاده خواندن او بیت بر بیت
رگ مفلوج را چون روغن زیت .
زان همی پرسی چرا این می کنی
که صور زیت است و معنی روشنی .
شبی زیت فکرت همی سوختم
چراغ بلاغت بیفروختم .
رجوع به نشوءاللغة ص 74، 75، 77 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. || نور استعدادها الاصلی . (تعریفات جرجانی ). رجوع به زیتون شود.
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست .
نظامی .
گشاده خواندن او بیت بر بیت
رگ مفلوج را چون روغن زیت .
نظامی .
زان همی پرسی چرا این می کنی
که صور زیت است و معنی روشنی .
مولوی .
شبی زیت فکرت همی سوختم
چراغ بلاغت بیفروختم .
سعدی (بوستان ).
رجوع به نشوءاللغة ص 74، 75، 77 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. || نور استعدادها الاصلی . (تعریفات جرجانی ). رجوع به زیتون شود.
زیت . [ زَ ] (ع مص ) روغن زیت در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کسی را روغن زیت دادن . (تاج المصادر بیهقی ). زیت نانخورش کردن ،قوم را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). نان خورش قوم را روغن زیتون کردن . (از ناظم الاطباء). || چرب کردن سویق را. || چرب کردن سر کودک با روغن زیتون . (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
روغن، هرنوع روغن نباتی یا حیوانی که برای خوردن یا به جهت مصارف دیگر به کار برود.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی زَیْتُهَا: روغنش (زیت روغنی است که از زیتون میگیرند)
تکرار در قرآن: ۷(بار)
روغن زیتون (مفردات) . زیتون به درخت زیتون و میوه آن هر دو گفته میشود واحد آن زیتونه است (اقرب) ، . درباره اهمیّت زیتون در «تین» توضیح دادهایم به آنجارجوع شود. زیتونه فقط یکبار در قرآن آمده ولی زیتون پنج بار: انعام:99و141، نحل:11، تین:1، عبس:29 توضیح آیه 35. نور که نقل شده در «نور» خواهد آمد انشاء اللّه.
تکرار در قرآن: ۷(بار)
روغن زیتون (مفردات) . زیتون به درخت زیتون و میوه آن هر دو گفته میشود واحد آن زیتونه است (اقرب) ، . درباره اهمیّت زیتون در «تین» توضیح دادهایم به آنجارجوع شود. زیتونه فقط یکبار در قرآن آمده ولی زیتون پنج بار: انعام:99و141، نحل:11، تین:1، عبس:29 توضیح آیه 35. نور که نقل شده در «نور» خواهد آمد انشاء اللّه.
wikialkb: ریشه_زیت
گویش مازنی
/zeyt/ از توابع میان دورود ساری
از توابع میان دورود ساری
گویش بختیاری
پیش افتاده، پر رو (لفظى است که بیشترخطاب به دختران گویند).
واژه نامه بختیاریکا
عصاره؛ شیره
جدول کلمات
روغن نباتی ، روغن زیتون
پیشنهاد کاربران
روغن به زبان عربی
روغن زیتون
در گویش زبان بختیاری واژه زیت ( Zit ) به معنای آب صمغ که از درخت ویا گیاهی بطراوت میباشد.
کلمات دیگر: