برابر پارسی : سر وسامان دادن
رتق و فتق
برابر پارسی : سر وسامان دادن
فارسی به انگلیسی
closing and opening
فرهنگ فارسی
بستن و گشادن بند و گشاد بند و گشای
لغت نامه دهخدا
رتق و فتق. [ رَ ق ُ ف َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بستن و گشادن. ( از صراح اللغة ) ( از بحر الجواهر ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بند و گشاد. بند و گشای. برآی ودرآی. بست و گشاد. درایی و دوزایی. بگیر و ببند. بستن و باز کردن. درانه و دوزانه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بند و بست کارها. تمشیت کارها. ( ناظم الاطباء ).
- رتق و فتق امور ؛ حل و عقد کارها. اداره کردن امور.
- رتق و فتق امور ؛ حل و عقد کارها. اداره کردن امور.
پیشنهاد کاربران
لغت نامه دهخدا
رتق و فتق . [ رَ ق ُ ف َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بستن و گشادن . ( از صراح اللغة ) ( از بحر الجواهر ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . بند و گشاد. بند و گشای . برآی ودرآی . بست و گشاد. درایی و دوزایی . بگیر و ببند. بستن و باز کردن . درانه و دوزانه . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بند و بست کارها. تمشیت کارها. ( ناظم الاطباء ) .
- رتق و فتق امور ؛ حل و عقد کارها. اداره کردن امور.
رتق و فتق . [ رَ ق ُ ف َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بستن و گشادن . ( از صراح اللغة ) ( از بحر الجواهر ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . بند و گشاد. بند و گشای . برآی ودرآی . بست و گشاد. درایی و دوزایی . بگیر و ببند. بستن و باز کردن . درانه و دوزانه . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بند و بست کارها. تمشیت کارها. ( ناظم الاطباء ) .
- رتق و فتق امور ؛ حل و عقد کارها. اداره کردن امور.
شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
کلمات دیگر: