کلمه جو
صفحه اصلی

شلخته


مترادف شلخته : بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی

متضاد شلخته : مرتب، منظم

فارسی به انگلیسی

slovenly, sluttish, slipshod, untidy, tacky, blowzy, careless, casual, clumsy, dowdy, messy, raffish, scruffily, slatternly, sloppy, sloven, wallydrag, scroungy, slut, mussy

slovenly, sluttish, slipshod, untidy


blowzy, careless, casual, clumsy, dowdy, messy, raffish, scruffily, slatternly, sloppy, sloven, slovenly, untidy, wallydrag


فارسی به عربی

بشکل متخلف , قذر , مهمل

مترادف و متضاد

slut (اسم)
فاحشه، شلخته، زن شلخته، دختر پیشخدمت

blowzy (صفت)
خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت، شلخته

sloppy (صفت)
کثیف، شلخته، درهم و برهم، نا مرتب

grubby (صفت)
کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو

slovenly (صفت)
ژولیده، شلخته، لا ابالی

frumpy (صفت)
شلخته

slipshod (صفت)
شلخته، لا ابالی، لا قید، پاشنه خوابیده

frowsy (صفت)
شلخته، پوسیده، چرک، پلید، بد بو، ترشیده

sordid (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون

frowzy (صفت)
شلخته، پوسیده، چرک، پلید، بد بو، ترشیده

frumpish (صفت)
شلخته

sloven (صفت)
هرزه، ژولیده، شلخته، هردمبیل، لوطی

بی‌بندوبار، بی‌نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منظم


فرهنگ فارسی

زن بیکاره وتنبل، زنی که کارهایش بی نظم وبی ترتیب
( اسم ) لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی زنند تیپا .

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِ. ) تیپا.
(شَ لَ تِ ) (اِ. ) (عا. ) زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد.

( ~ .) (اِ.) تیپا.


(شَ لَ تِ) (اِ.) (عا.) زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد.


لغت نامه دهخدا

شلخته. [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه. شلخت. ( از ناظم الاطباء ). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز گفته اند و گاهی از روی قهر و غضب هم میزنند. ( برهان ) ( از آنندراج ). اردنگ. اردنگی. تی پا. زفکنه.
- شلخته زدن ؛ اسن. کسع. زهکونی زدن. زفکنه زدن. سرچنگ زدن. اردنگ زدن. تی پا زدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شلخت شود.

شلخته. [ ش َ/ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) بی فکر. بی اندیشه. لاابالی. زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. ( ناظم الاطباء ). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی. ( یادداشت مؤلف ). بندرت ممکن است این صفت را در مورد مردان نامنظم و بریز و بپاش و شلوغ کن نیز بر زبان آرند. ( فرهنگ لغات عامیانه )
- امثال :
برای شلخته هافاطمه زهرا دو رکعت نماز کرده . ( امثال و حکم دهخدا ).
خدا یار شلخته هاست . ( امثال و حکم دهخدا ).
زن رضا شلخته است زنها همه چنینند. ( امثال و حکم دهخدا ).

شلخته . [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه . شلخت . (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز گفته اند و گاهی از روی قهر و غضب هم میزنند. (برهان ) (از آنندراج ). اردنگ . اردنگی . تی پا. زفکنه .
- شلخته زدن ؛ اسن . کسع. زهکونی زدن . زفکنه زدن . سرچنگ زدن . اردنگ زدن . تی پا زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلخت شود.


شلخته . [ ش َ/ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بی فکر. بی اندیشه . لاابالی . زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. (ناظم الاطباء). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی . (یادداشت مؤلف ). بندرت ممکن است این صفت را در مورد مردان نامنظم و بریز و بپاش و شلوغ کن نیز بر زبان آرند. (فرهنگ لغات عامیانه )
- امثال :
برای شلخته هافاطمه ٔ زهرا دو رکعت نماز کرده . (امثال و حکم دهخدا).
خدا یار شلخته هاست . (امثال و حکم دهخدا).
زن رضا شلخته است زنها همه چنینند . (امثال و حکم دهخدا).


فرهنگ عمید

ویژگی کسی که کارهایش بی نظم وترتیب باشد، بیکاره و تنبل.
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند.

لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند.


ویژگی کسی که کارهایش بی‌نظم‌وترتیب باشد؛ بیکاره و تنبل.


واژه نامه بختیاریکا

بی ورِه؛ قِتِه؛ لکاته

پیشنهاد کاربران

شلخته ؛ shelakhteh / در گویش شهربابکی به بارش شدید باران می گویند ، میگن ، بک بک، چه بارون شلخته ای گرفته ، بک بک کلمات تعجب است

Disorganized

Sloppy

شَلَختَه در گویش یزدی یعنی بی انضباط

شلخته: در مورد ریشه شلخته گفته شده: در این کلمه شل به معنای زخمی بوده و اخته نیز یک پسوند قدیمی و تحریف پسوند اَفته می باشد و ما اینگونه پسوند را می توانیم در کلماتی مانند خرفت و کلفت ببینیم.
اما به نظر می رسد : شل به معنی زخمی باشد و همچنین به معنی شُل و سست و بی حال و اخته هم به معنی انسان و یا حیوانی که اخته شده . معمولا وقتی حیوانی اخته شود چندین روز بعد از این عمل بی حال و ناتوان می گردد بنابراین شلخته همان" شل اخته "بوده یعنی حیوانی که شل و بیحالی اختگی در او هست . این صفت بلکنایه بعد ها برای انسان های بی حال و بی نظم هم گفته شده .
همان طور که ترک ها می دانند ما اصطلاحی داریم که وقتی انسانی حال و حوصله ی انجام کاری ندارد و می خواهند او را مزمت کنند می گویند چرا حال حوصله نداری و چرا نمی توانی فلان کار را به درستی انجام دهی نکند " اولمیا سنی بور بولار " نکند که اخته ات کرده اند . و یا وقتی می خواهند بگویند چرا فلان کار را نمی توانی بدرستی انجام دهی . گفته می شود : "بورمویوبلارکی " تو را که اخته نکرده اند چرا نمی توانی این کار را بکنی .
در مورد واژه ی " بورماق "هم باید بگویم : بورماق به معنی پیچیدن و معمولاً برای اخته کردن حیوان رگ بیضه ی آن را با ابزاری می گرفتند و می پیچیدند تا قطع شود . بعد از آن حیوان چند روزی بی حال و سست می افتاد و به مرور زمان بهبود می یافت .

شلخته=messy

شلخته از واژه روسی شلیوخا ( шлюха ) میاد که به معنی جنده و هرزه هست

در زبان عبری شلخ ( שלך ) ، ضمیر ملکی به معنای مال تو می باشد.
با توجه به همتشینی ۲۵۰۰ ساله قوم یهود با ایرانیان و همچنین اشتراک لغات فروان در هر دو زبان عبری و پارسی
اینطور در ذهن متبادر می شود که شاید ریشه کلمه شلخته مثلا ؛
[مال تو است که ( از روی بی نظمی ) اینجا افتاده]


در فارسی یه معنی نا مرتب بودن است

شتره شلخته=
آدم نامنظم، کسی که در انجام کارها یا از لحاظ سر و وضع یا خانه و زندگی، به هم ریخته و شوریده باشد.


کلمات دیگر: