مترادف شلخته : بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی
متضاد شلخته : مرتب، منظم
slovenly, sluttish, slipshod, untidy
blowzy, careless, casual, clumsy, dowdy, messy, raffish, scruffily, slatternly, sloppy, sloven, slovenly, untidy, wallydrag
بیبندوبار، بینظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منظم
( ~ .) (اِ.) تیپا.
(شَ لَ تِ) (اِ.) (عا.) زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد.
شلخته . [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه . شلخت . (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز گفته اند و گاهی از روی قهر و غضب هم میزنند. (برهان ) (از آنندراج ). اردنگ . اردنگی . تی پا. زفکنه .
- شلخته زدن ؛ اسن . کسع. زهکونی زدن . زفکنه زدن . سرچنگ زدن . اردنگ زدن . تی پا زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلخت شود.
شلخته . [ ش َ/ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بی فکر. بی اندیشه . لاابالی . زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. (ناظم الاطباء). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی . (یادداشت مؤلف ). بندرت ممکن است این صفت را در مورد مردان نامنظم و بریز و بپاش و شلوغ کن نیز بر زبان آرند. (فرهنگ لغات عامیانه )
- امثال :
برای شلخته هافاطمه ٔ زهرا دو رکعت نماز کرده . (امثال و حکم دهخدا).
خدا یار شلخته هاست . (امثال و حکم دهخدا).
زن رضا شلخته است زنها همه چنینند . (امثال و حکم دهخدا).
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند.
ویژگی کسی که کارهایش بینظموترتیب باشد؛ بیکاره و تنبل.