برابر پارسی : بخشودن، آمرزیدن
رحمت کردن
برابر پارسی : بخشودن، آمرزیدن
فرهنگ فارسی
بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن یا رحم کردن رقت نمودن .
لغت نامه دهخدا
رحمت کردن. [رَ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یا رحمت کردن بر کسی. بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن. ( ناظم الاطباء ) : رحمت کناد خدا بر او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
هر آنکس که بر دزد رحمت کند
به بازوی خود کاروان میزند.
من چه سازم چه کنم دزد مرا برده شمار
دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم.
رحمت کند بر مردم ممتحن.
بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفرید خداوند ذات تو.
رحمتم کن مهر من در دل نشان.
مکن هیچ رحمت بر آن هیچکس.
رحمتی کن که بسر می گردم
شفقتی بر که بجان می سوزم.
اگر رحمت کنی مشتی گدا را.
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست.
رحمتی بر اشک مردم زاد می بایست کرد.
هر آنکس که بر دزد رحمت کند
به بازوی خود کاروان میزند.
( بوستان ).
|| رحم کردن. رقت نمودن. شفقت ورزیدن : استیواء؛ رحمت کردن خواستن. ( دهار ) : من چه سازم چه کنم دزد مرا برده شمار
دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم.
فرخی.
ایزد کند رحمت بر آنکس که اورحمت کند بر مردم ممتحن.
فرخی.
مدتی به دیوان ماند، طبعش میل به گربزی داشت تا بلایی بدو رسید... و از دیوان رسالت بیفتاد و به حق قدیم خدمت پدرش را بر وی رحمت کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274 ). هرکه رحمت نکند بر وی رحمت نکنند.( حدیث از کیمیای سعادت ). پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. ( فارسنامه ابن بلخی ص 83 ).بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفرید خداوند ذات تو.
مسعودسعد.
رنگ او از حال دل دارد نشان رحمتم کن مهر من در دل نشان.
مولوی.
ندیدم چنین پیچ درپیچ کس مکن هیچ رحمت بر آن هیچکس.
( بوستان ).
به عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید. ( گلستان ).رحمتی کن که بسر می گردم
شفقتی بر که بجان می سوزم.
سعدی.
چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کنی مشتی گدا را.
سعدی.
رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دیدرحمت کند مگر دل نامهربان دوست.
سعدی.
اشک من از مردم چشمم بزاد آخر ترارحمتی بر اشک مردم زاد می بایست کرد.
سلمان ساوجی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: