کلمه جو
صفحه اصلی

سپوزکار


مترادف سپوزکار : بی قید، پشت گوش انداز، تنبل، مماطله کار

متضاد سپوزکار : متعهد، مسئول، وظیفه دان، وظیفه شناس، زرنگ

مترادف و متضاد

بیقید، پشتگوشانداز، تنبل، مماطلهکار ≠ متعهد، مسئول، وظیفهدان، وظیفهشناس، زرنگ


فرهنگ فارسی

کسی که درکارهادرنگ وسستی وتاخیرکند، کاهل
کسی که در کارها تاخیر کند آنکه در امور مماطله کند .

فرهنگ معین

(گار ) (ص فا. ) کسی که در کارها تأخیر کند.

لغت نامه دهخدا

سپوزکار. [ س ِ / س َ / س ُ ] ( ص مرکب ) رجوع به سپوزگار شود.

فرهنگ عمید

کسی که در کارها درنگ و تٲخیر کند، سست و کاهل: هر که باشد سپوزکار به دهر / نوش در کام او شود چون زهر (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۶ ).


کلمات دیگر: