سپاسداری. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) شکران. ( منتهی الارب ). حمد. حق شناسی. تشکر. امتنان : چونکه ماهان ز رفق و یاری اودید بر خود سپاسداری او.نظامی ( هفت پیکر ص 250 ).بر قیاس نواله خواری توناید از من سپاسداری تو.نظامی.
مهترشناسی مهترشناس ؛ آنکه بزرگان را شناسد و ارزش آنان را داند. فرمانبر. سپاسدار :یکی بنده بد شاه را ناسپاسنه مهترشناس و نه یزدان شناس. فردوسی.