کلمه جو
صفحه اصلی

زینت دادن


برابر پارسی : افرندیدن، زیبیدن، آراستن

فارسی به انگلیسی

to decorate or ornament


adorn, array


adorn, array, to decorate or ornament

فارسی به عربی

زین , هالة

مترادف و متضاد

trim (فعل)
درست کردن، اراستن، زینت دادن، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن

adorn (فعل)
اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، ارایش دادن، زینت دادن، مزین ساختن، با زر و زیور اراستن

embellish (فعل)
زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستن

bedeck (فعل)
اراستن، ارایش کردن، زینت دادن

overset (فعل)
زینت دادن، بر هم زدن، شلوغ کردن، زیاد بار کردن، واژگون ساختن، سرنگون کردن، مضمحل کردن

فرهنگ فارسی

آرایش دادن و آراستن آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را .

لغت نامه دهخدا

زینت دادن. [ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) آرایش دادن و آراستن. ( ناظم الاطباء ). آراستن. پیراستن کسی یا چیزی را : در رعایت آنچه ما آن را درنظر تو زینت داده ایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).
زینتی در خاکساری داده ام
صفحه تن را به افشان غبار.
ملامفید ( از آنندراج ).
رجوع به زینت ودیگر ترکیبهای آن شود.

جدول کلمات

اراستن

پیشنهاد کاربران

ارایش

افرندیدن، زیبیدن، آراستن، آرایش، بزک، تزیین

نگارین کردن. [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زینت کردن. ( ناظم الاطباء ) . نگار کردن.


کلمات دیگر: