کلمه جو
صفحه اصلی

سباع


مترادف سباع : درنده ها، جانوران، سبع ها، ددان

فارسی به انگلیسی

fierce animals

مترادف و متضاد

درنده‌ها، جانوران، سبع‌ها، ددان


فرهنگ فارسی

درندگان، درنده، جانوران درنده، جمع سبع
( اسم ) جمع سبع درندگان جانوران درنده .
ابن عرفطه الغفاری خلیفه و همراه حضرت رسول بود در مدینه هنگام غزوه دومه الجندل

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سبع ، درندگان .

لغت نامه دهخدا

سباع. [ س ِ ] ( ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع. ( معجم متن اللغة ). فخر نمودن بکثرت جماع. ( منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) جماع. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ).

سباع. [ س ِ ] ( ع اِ ) درندگان مثل گرگ و شیر. ( غیاث ). ج ِ سَبُع. ددان. ددگان. درندگان : نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. ( کلیله و دمنه ). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن ثابت. از صحابه است. ( منتهی الارب ).

سباع. [س ِ ] ( اِخ ) ابن زید. از صحابه است. ( منتهی الارب ).

سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزی. او را ذکر است در غزوه احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری. ( منتهی الارب ). از مبارزین مشرکین یوم احد است. ( حبیب السیر ). اسم عبدالعزی عمروبن نصلةبن غبشان بن سلیم است. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 152 شود.

سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عرفطة الغفاری. خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل. رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124 - 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود.

سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ثابت . از صحابه است . (منتهی الارب ).


سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی . او را ذکر است در غزوه ٔ احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری . (منتهی الارب ). از مبارزین مشرکین یوم احد است . (حبیب السیر). اسم عبدالعزی عمروبن نصلةبن غبشان بن سلیم است . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 152 شود.


سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عرفطة الغفاری . خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل . رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124 - 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود.


سباع . [ س ِ ] (ع اِ) درندگان مثل گرگ و شیر. (غیاث ). ج ِ سَبُع. ددان . ددگان . درندگان : نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. (کلیله و دمنه ). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).


سباع . [ س ِ ] (ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع . (معجم متن اللغة). فخر نمودن بکثرت جماع . (منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ). || (اِ) جماع . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ).


سباع . [س ِ ] (اِخ ) ابن زید. از صحابه است . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

= سَبُع

سَبُع#NAME?


دانشنامه عمومی

سباع (به عربی: سباع) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی سلمیه واقع شده است. سباع ۷۹۱ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای سوریه

پیشنهاد کاربران

درندگان

ددگان


کلمات دیگر: