کلمه جو
صفحه اصلی

روبرو


مترادف روبرو : برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد

متضاد روبرو : عقب

فارسی به انگلیسی

opposite, vis-a-vis, ahead, oppositely

ahead, opposite, head, oppositely


فارسی به عربی

مضاد , نقیض

مترادف و متضاد

adverse (صفت)
مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبرو

opposite (صفت)
ضد، روبرو، وارونه، متناقض، نقیض، مقابل، معکوس، از روبرو

head-on (صفت)
روبرو، مستقیم

vis-a-vis (قید)
روبرو، با هم، مقابل

برابر، پیش‌رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد ≠ عقب


لغت نامه دهخدا

روبرو. [ ب ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) محاذی. مقابل. در پیش. ( ناظم الاطباء ). روبارو. ( آنندراج ). مواجه و مقابل. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود :
دید قبرستان و مبرز روبرو
بانگ برزد گفت کی نظارگان...
ناصرخسرو.
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.
نظامی.
کسی را روبرو از خلق بخت است
که چون آیینه پیشانیش سخت است.
نظامی.
جهان چیست مهمان سرایی ، در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).
- امثال :
روبرو بودن به از پهلو بود ،نظیر: المقابلة خیر من المقارنة.

گویش مازنی

/rooberoo/ مقابل - در برابر – مقابله

واژه نامه بختیاریکا

بینابین؛ پِقاپِق؛ فِقافِق؛ شا به شا؛ شُو به شُو؛ هُق ور هق؛ تَکاتَک؛ تیگاتیگ

پیشنهاد کاربران

سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .

سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.

فراروی


کلمات دیگر: