کلمه جو
صفحه اصلی

روزمرگی


برابر پارسی : ( روزمرّگی ) روزانگی

فارسی به انگلیسی

dailiness, routine

دانشنامه عمومی

روزمرّگی یعنی تکرار کارهای روزمرّه به صورت یک نواخت و کسل کننده بدون هیچگونه تغییر. معادل آن به زبان انگلیسی واژه routineness است.


پیشنهاد کاربران

به سختی زندگی کردن

تکرار کارهای روزمـــرّه و روتین بصورت یکنواخت و کسالت آور بدون هیچگونه تنوع و تغییری. معادل انگلیسی آن routineness است.

روز بعلاوه مرگی: یعنی روزهایی که مانند مرگه و ما هیچ هیجانی نداریم و عین مردن میماند

خسته کننده

روزمرِگی : روزمرِگی به معنای تکرار کارهای روزمره به صورت یکنواخت و کسل کننده بدون هیچگونه تغییر و پیشرفتی است.
اگر حس کنیم، همه چیز سر جای خودش است و هیچ مسئله جدیدی در زندگی مان اتفاق نمی افتد و لازم نیست برای رسیدن به تعادل جدید فکر کنیم، دچار روزمرگی شده ایم.

یکنواختی ، تکراری

به نظر من واژه روز مرگی یعنی مرگ زمان یا به عبارت دیگر یعنی ظاهرا زنده ایم

روزمرگی به معنای معمول شدن کاریست، هر کاری که ما برای انجامش از اندیشه و خیال کمک نگیریم.

روزوارگی٭
بسته به کاربرد:
هر روزگی
یکنواختی
روزگذرانی
روزشماری
نزدیک به معنیِ ( به روز شماری افتادن )


کلمات دیگر: