مترادف شاهنده : خیر، صالح، محسن
متضاد شاهنده : طالح
abstemious, virtuous, chaste
(تلفظ: šāhande) متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکار ، نیکوکار ، صالح .
خیر، صالح، محسن ≠ طالح
شاهنده . [ هََ دَ / دِ ] (نف ) متقی و پرهیزکار و صالح و نیکوکردار باشد. (برهان قاطع). نکوکار. صالح . (شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). رجوع به شاهندن شود. || هرچیز خوب و مبارک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به شاهیدن و شاهیده شود.
شاهنده . [ هََ دِ ] (اِخ ) لقب بهرام پسر هرمز یعنی نیکوکار زمان . ایالتش سه سال و سه ماه بود و قتل مانی نقاش در ایام فرمانفرمایی او روی داد. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 227).