کلمه جو
صفحه اصلی

سامع


مترادف سامع : سمیع، شنوا، شنونده، مستمع

متضاد سامع : قایل

برابر پارسی : شنونده، شنوا

فارسی به انگلیسی

hearer, auditor


فرهنگ اسم ها

اسم: سامع (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāme') (فارسی: سامع) (انگلیسی: same)
معنی: شنونده

مترادف و متضاد

سمیع، شنوا، شنونده، مستمع ≠ قایل


فرهنگ فارسی

(قدیمی) شنونده


شنونده، سماع وسمعه جمع
شنونده جمع سماع سمعه سامعون .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شنونده ، ج . سُمّاع ، سمعه و سامعون .

لغت نامه دهخدا

سامع. [ م ِ ] ( ع ص ) شنونده. ( آنندراج ) ( غیاث ). شنوا. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) :
بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه بربط شنیدن.
ناصرخسرو.
نام تو میرفت و عاشقان بشنیدند
هر دو برقص آمدند سامع و قایل.
سعدی ( طیبات ).
لیک من اینک پریشان می تنم
قایل این سامع این هم منم.
( مثنوی چ خاور ص 386 ).

فرهنگ عمید

شنونده.

جدول کلمات

شنوا


کلمات دیگر: