مترادف رهنمایی : ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت
رهنمایی
مترادف رهنمایی : ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت
فارسی به انگلیسی
guidance
مترادف و متضاد
ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت
فرهنگ فارسی
عمل راهنما هدایت رهبری . یا اداره راهنمایی و رانندگی اداره ای در شهربانی که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است شعبه تامین وسایل عبور و مرور و وسایل نقلیه .
هدایت و دلالت و ارشاد . رهنمونی
هدایت و دلالت و ارشاد . رهنمونی
لغت نامه دهخدا
رهنمایی. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( حامص مرکب ) راهنمائی. هدایت و دلالت و ارشاد. ( ناظم الاطباء ). راهنمایی. رهنمونی. راهنمونی. ( یادداشت مؤلف ) :
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.
در ده نه و لاف کدخدایی.
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت.
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.
خاقانی.
گمراه و سخن ز رهنمایی در ده نه و لاف کدخدایی.
نظامی.
- رهنمایی کردن ؛ ارشاد. هدایت : سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت.
اوحدی.
رجوع به رهنمای و راهنمایی شود.کلمات دیگر: