برابر پارسی : پِهَلیدن
شک کردن
برابر پارسی : پِهَلیدن
فارسی به انگلیسی
to doubt
question, suspect
فرهنگ فارسی
به شک افتادن تردید کردن .
لغت نامه دهخدا
شک کردن. [ ش َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به شک افتادن. تردید کردن. خلاف یقین کردن. ارتیاب. مراء. ممارات. مریه. امتراء. بیقره. ( از یادداشت مؤلف ) :
هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.
کس شک نکند که سرو بستانی.
هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.
سعدی.
هر جای که بگذری بدان خوبی کس شک نکند که سرو بستانی.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن :
از این روی در شبهت افتاده اند
که صاحب دو قرنش لقب داده اند.
نظامی.
از این روی در شبهت افتاده اند
که صاحب دو قرنش لقب داده اند.
نظامی.
کلمات دیگر: