کلمه جو
صفحه اصلی

زورکی


مترادف زورکی : اجباری، اکراه، به جبر، جبراً، متنکراً

متضاد زورکی : اختیاری

فارسی به انگلیسی

forced, strained


mirthless, forced, strained, barely

forced


barely


مترادف و متضاد

اجباری، اکراه، به‌جبر، جبراً، متنکراً ≠ اختیاری


فرهنگ فارسی

بزور با فشار و جبر : [[ زورکی وادارش کرد که خانه اش را خالی کند ]] .

فرهنگ معین

(رَ ) (ق مر. ) (عا. ) به زور.

لغت نامه دهخدا

زورکی. [ رَ ] ( ق مرکب ) در تداول ، به زور. به جبر. با کوشش. به جهد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زورزورکی. بزور. با فشار و جبر: زورکی وادارش کرد که خانه اش را خالی کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

گویش مازنی

۱به زور اجباری ۲به سختی


/zooreki/ به زور اجباری - به سختی


کلمات دیگر: