معنی اصطلاح -> ناز کسی خریدار داشتن
چنان موردعلاقه بودن که دیگری خواسته هایش را برآورده کند
مثال:
خودش هم می دونه که پیش بابایزرگش نازش خریدار داره.
چنان موردعلاقه بودن که دیگری خواسته هایش را برآورده کند
مثال:
خودش هم می دونه که پیش بابایزرگش نازش خریدار داره.