شطء. [ ش َطْءْ ] ( ع اِ ) خرمابنان ریزه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشت یا خوشه یا برگ آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || طرف. قوله تعالی : اخرج شَطْاءَه ُ. ( قرآن 29/48 )؛ ای طرفه. ( منتهی الارب ). || جانب رود. || آنچه در اطراف ریشه درختان روید. ( از اقرب الموارد ).
شطء. [ ش َطْءْ ] ( ع مص ) برگ و یا خوشه برآوردن کشت و جز آن. || بر کنار رودباررفتن. || پالان نهادن ماده شتر را. || پالان بستن بر شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || گرانبار کردن شتر را. || قوی و توانا شدن مرد بر بار. || بچه انداختن زن. || مقهور کردن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شطء. [ ش َطْءْ ] ( ع مص ) برگ و یا خوشه برآوردن کشت و جز آن. || بر کنار رودباررفتن. || پالان نهادن ماده شتر را. || پالان بستن بر شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || گرانبار کردن شتر را. || قوی و توانا شدن مرد بر بار. || بچه انداختن زن. || مقهور کردن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).